دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Tuesday, April 13, 2004

صددرصدی ها

به یاد دارم که وقتی شیرین عبادی جایزه صلح نوبل را برد، عده ای شادان و خندان حتی تا مدتی بعد، آن را به همه تبریک می گفتند. من گرچه خوشحال بودم اما نه به آن میزان که مدام آن را تبریک بگویم . نه آنکه نخواهم، بلکه مدام تبریک گویی آن را به یکدیگر ، برایم غیر طبیعی مینمود. گرچه می دانستم و می دانم که آن مسئله ای بسیار مهم در تاریخ ایران و مبارزات مردمش بود
جالب آنکه همان ها که در آن زمان برخوردشان آنگونه بود، امروز از آن به طعنه یاد میکنند که : اگر نبود این خامنه ای ، شیرین که کسی نبود که جایزه بگیرد

من مانده ام متعجب و نمیدانم به یادشان بیاورم آنروزشان را که چه شادی می کردند یا مانند معمول همه چیز را انکار خواهند کرد. آخر باید چه برخوردی با اینجور انسانها کرد؟ خوب مگر کسی آنروز از شماخواسته بود که مدام تشویقش کنید و امروز تقبیحش

این صد در صدی ها هم در جناح حکومت و هم در جناح منتقد وجود دارند. اما من خوشحالم که تجربه من نشان میدهد که غالب مردم ایران از آن صددرصدی قبل و اوائل انقلاب تغییر کرده و به انسانهایی تبدیل شده اند که جامعه را آنطور که هست می بینند و از هر کسی و هر چیزی، به اندازه ظرفیتش توقع دارند و همه را جزنی و سیامک و روزبه و گلسرخی و همت وشیرودی نمی بینند. فهمیده اند که در زمان اصلاحات ، باید با تعادل و منطق برخورد کرد تا بالاخره ما هم به جرگه انسانهای متمدن در قرن جدید بپیوندیم