دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Monday, September 13, 2004

اشاره ای در کنار صفحه شمرنامه قالب رویت است که جای تامل دارد

يادآوری به باورمندان

دوست گرامی

اعتقادی که تو از آن نام میبری در سالهای۶۱ /۶۰ در کنار دیوار الله اکبر زندان اوین ده هزار بار تیر باران شد، در سیمای حکومت اسلامی به آغوش لاجوردی گذاشته شد تا در هیبت فرزند مسعود رجوی نظاره گره جسد اشرف ربیعی باشد تا مردم نادان بدانند که یک من اعتقاد چقدر روغن دارد.
در سال ۶۷ کشتار همگانی شد و در گورهای دسته جمعی پنهان گردید. با کشتن فروهرها دشنه خورد و با مختاری و پوینده خفه شد و با گمشدن پیروز دوانی ها ناپدید شد، در هيژده تیر توی خوابگاه دانشگاه تهران کتک خورد و از پنجره به بیرون پرتاب شد و هیچ کس هیچ نگفت چون هیچ اعتقادی نداشتند.
اعتقادی که بزرگ بودن خود را در سنجش کوچکی سنگ سنگسار در رساله ها نمایش می دهد و با فتوی شرعی برای ارزش کارمندان خانه های عفاف زنای شرعی را مباح می کند. نزد من ارزشی ندارد.