دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Saturday, February 19, 2005

پرستوی فراری از بهارم
يك امشب ميهمان اين ديارم
چون ماه از پشت خرمن ها برآيد
به ديدارم بيا چشم انتظارم

مرا گفتی كه دل دريا كن از دوست
همه دريا از آن ما كن ای دوست
دلم دريا شد ودادم به دستت
مكش دريا به خون پروا كن ای دوست

تن بيشه پر از مهتابه امشب
پلنگ كوه ها در خوابه امشب
به هر شاخی دلی سامان گرفته
دل من در برم بی‌تابه امشب

من و تو ساقه يك ريشه هستيم
نهال نازك يك بيشه هستيم
جدائی مان چه بار آورد؟ بنگر!
شكسته از دم يك تيشه هستيم

از سياوش كسرائی