اصلاح طلبان حکومتی یا اصلاحات
به بهانه سخنرانی دکتر کاظم علمداری در ا نجمن مدافع دمکراسی درايران - لس آنجلس- کاليفرنيا
طی هفتههای اخیر، دکتر علمداری در سلسله مقالاتی که در ایران امروز منتشر شد، به بررسی دلایل شکست اصلاحات در دوره خاتمی پرداختند. چهارشنبه گذشته هم سخنرانی به همین منطور ایراد کردند. به این بهانه، نکاتی را من در اینجا میآورم:
اول اینکه از نظر من، اصلاحات در جامعه ایران، روندیست غیر قابل برگشت. ممکن است در ظاهر زمانی کند یا متوقف شود، اما باز به پیش میرود. این جنبش شکست نمیخورد، هر چند ممکن است چند صباحی بجای صحنه سیاسی، در زوایای دیگر اجتماع فعال باشد. بعد اینکه، باید توجه داشت مقاله مورد بحث، به ،«علل شکست» میپردازد. در نتیجه مباحثی چون دستاوردهای دوره ۸ ساله زمامدادی خاتمی و این قبیل مسائل، گرچه بسیار با اهمیت اما، خارج موضوع است. این را گفتم که به خیل جماعتی که هرچه مشکل هست را برسر خاتمی میشکنند، نپیوسته باشم. با تمام انتقاداتی که به او دارم، اما دستاوردهای دوره ریاست جمهوریش را بخوبی میدانم و ارج مینهم. با توجه به این نکته انتقاداتی به بحث شکست اصلاحات دارم
از روزی که بحث چرایی شکست اصلاحات مطرح شد، نکتهای اساسی همیشه نادیده گرفته شده و یا حداقل باندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته. «اصلاحات» حکومتی، آن هم بتوسط آنهایی که در آن ۸ سال در این کار دخیل بودند، شکست خورد. تازه در اینجا هم باید شکست را معنی کرد تا اشتباهی در برداشت نباشد. اگر فقط ناکامی در انتخابات را در نظر بگیریم، البته که یک شکست بود. در غیر این صورت، بسیار نکته ظریفیست این مسئله شکست. واقعا باید دید که اهداف تعیین شده اصلاحطلبان حکومتی چه بود و بعد شکست و پیروزی آن را بررسی کنیم
اصلاحطلبان حکومتی، طیف وسیعی را تشکیل میدادند. از حزب کارگزاران تا جبهه مشارکت، شاید بنظر چند خیابانی فاصله باشد، اما از لحاظ فکری شکافی عظیم وجود داشت. تازه در خود جبهه مشارکت هم، اختلاف عقاید بسیار گسترده بود. در نتیجه، هدفی که هریک از این بازیگران جبهه ۲ خرداد دنبال میکرد، بسیار متفاوت بود. سخت است چیزی به عنوان حدف واحد برای آنها مشخص کرد. پس اصلاحطلبان در کجا شکست خوردند؟ این برای من هنوز جای سوال دارد
حال اگر همان فرض اول را درست بگیریم که شکست در انتخابات، شکست اصلاحطلبان حکومتی بود، باید بپرسیم که آیا آن مصادف با شکست جنبش اصلاحات در ایران هم بود یا نه؟ قطعا این مسئله ضربهای بر روند این جنبش محسوب میشود. اما لزوما شکست نیست. حداقل شکست به معنی ازبین رفتن نیست. ضربهای خورده که باید هرچه زودتر به فکر چارهاش باشد. بنظرم برای بررسی همه جانبه این موضوع، نیاز به نوشتن حداقل ۳-۴ برابر آن چیزیست که دکتر علمداری آورده است.
در اینجا من نکاتی را در مورد مقاله ایشان بیان میکنم
بخش دوم مقاله ، فرض میکند که مردم به احمدینژاد رای دادند و بعد به ذکر دلایل میپردازد. من این استدلال را در مقالات دیگران هم خواندهام. بنظرم اینجای کار میلنگد. البته بگویم که من به هیچ عنوان جزو آن دستهای نیستم که معتقد به تقلب و این حرفها هستند. تقلب شده، شکی نیست، اما احمدینژاد لزوما به این خاطر انتخاب نشد. او انتخاب شد، چون آنهایی که باید رای میدادند که تغییری حاصل شود، رای ندادند. نظریه «مردم به احمدینژاد رای دادند» اشکال ساختاری دارد. رقابت اصلی انتخابات در مرحله اول بود، نه در مرحله دوم. آنجا بود که درواقع نماینده اصلاحطلبان وجود داشت. مقایسه نتایج مرحله اول و دوم، مقایسه سیب و پرتقال است. ببینید: در مرحله اول، مردم نرفتند رای بدهند. آنانی که رای ندادند، دقیقا کسانی بودند که اگر رای میدادند، به معین رای میدادند. آنها درواقع معین را تحریم کردند و نه انتخابات را. اینجا جاییست که میتوان دید آیا مردم به احمدینژاد رای دادند یا نه. وگرنه که در مرحله دوم، دلایل رای دادن به احمدینژاد، کند و کاو آنچنانی برای فهمیدن نمیخواهد. این فرض ، بنظر من غلط، قطعا به نتیجهگیری درست منتهی نمیشود
بخش ۱۳ مقاله ، از ضعف معین بعنوان رهبر سخن به میان میرود. البته من هم معتقدم که شخص معین، واقعا بدرد رهبری چنین حرکتی نمیخورد. جبهه اصلاحات آدمهایی بسیار تواناتر از او هم داشت. اما دو نکته را از یاد نبریم. اول آنکه حرفهای معین بسیار پیشروتر از سخنان خاتمی در خرداد ۷۶ بود. درست است که خاتمی هم نتوانست همه انها را اجرا کند. اما با هدف کاملتری که معین برای خود تعیین کرده بود، قطعا قدمهای بیشتری میتوانست بردارد. هرچند شاید آنها به سرعت مورد نظر مردم تشنه اصلاحات نمیبودند. دوم اینکه اصلاحطلبان بخاطر عبور از شورای نگهبان معین را انتخاب کردند. این بر کسی پوشیده نیست. شاید از لحاظ استراتژیک کاری صحیح بوده باشد
سخن را به همینجا کوتاه میکنم.مقاله مفصل ارائه شده دکتر علمداری، حاوی مطالب بسیاریست که نظر دادن درباره همه آن در این مختصر نمیگنجد. سعی میکنم در پستهای بعدی نکاتی بیشتر را در این مورد بیان کنم
طی هفتههای اخیر، دکتر علمداری در سلسله مقالاتی که در ایران امروز منتشر شد، به بررسی دلایل شکست اصلاحات در دوره خاتمی پرداختند. چهارشنبه گذشته هم سخنرانی به همین منطور ایراد کردند. به این بهانه، نکاتی را من در اینجا میآورم:
اول اینکه از نظر من، اصلاحات در جامعه ایران، روندیست غیر قابل برگشت. ممکن است در ظاهر زمانی کند یا متوقف شود، اما باز به پیش میرود. این جنبش شکست نمیخورد، هر چند ممکن است چند صباحی بجای صحنه سیاسی، در زوایای دیگر اجتماع فعال باشد. بعد اینکه، باید توجه داشت مقاله مورد بحث، به ،«علل شکست» میپردازد. در نتیجه مباحثی چون دستاوردهای دوره ۸ ساله زمامدادی خاتمی و این قبیل مسائل، گرچه بسیار با اهمیت اما، خارج موضوع است. این را گفتم که به خیل جماعتی که هرچه مشکل هست را برسر خاتمی میشکنند، نپیوسته باشم. با تمام انتقاداتی که به او دارم، اما دستاوردهای دوره ریاست جمهوریش را بخوبی میدانم و ارج مینهم. با توجه به این نکته انتقاداتی به بحث شکست اصلاحات دارم
از روزی که بحث چرایی شکست اصلاحات مطرح شد، نکتهای اساسی همیشه نادیده گرفته شده و یا حداقل باندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته. «اصلاحات» حکومتی، آن هم بتوسط آنهایی که در آن ۸ سال در این کار دخیل بودند، شکست خورد. تازه در اینجا هم باید شکست را معنی کرد تا اشتباهی در برداشت نباشد. اگر فقط ناکامی در انتخابات را در نظر بگیریم، البته که یک شکست بود. در غیر این صورت، بسیار نکته ظریفیست این مسئله شکست. واقعا باید دید که اهداف تعیین شده اصلاحطلبان حکومتی چه بود و بعد شکست و پیروزی آن را بررسی کنیم
اصلاحطلبان حکومتی، طیف وسیعی را تشکیل میدادند. از حزب کارگزاران تا جبهه مشارکت، شاید بنظر چند خیابانی فاصله باشد، اما از لحاظ فکری شکافی عظیم وجود داشت. تازه در خود جبهه مشارکت هم، اختلاف عقاید بسیار گسترده بود. در نتیجه، هدفی که هریک از این بازیگران جبهه ۲ خرداد دنبال میکرد، بسیار متفاوت بود. سخت است چیزی به عنوان حدف واحد برای آنها مشخص کرد. پس اصلاحطلبان در کجا شکست خوردند؟ این برای من هنوز جای سوال دارد
حال اگر همان فرض اول را درست بگیریم که شکست در انتخابات، شکست اصلاحطلبان حکومتی بود، باید بپرسیم که آیا آن مصادف با شکست جنبش اصلاحات در ایران هم بود یا نه؟ قطعا این مسئله ضربهای بر روند این جنبش محسوب میشود. اما لزوما شکست نیست. حداقل شکست به معنی ازبین رفتن نیست. ضربهای خورده که باید هرچه زودتر به فکر چارهاش باشد. بنظرم برای بررسی همه جانبه این موضوع، نیاز به نوشتن حداقل ۳-۴ برابر آن چیزیست که دکتر علمداری آورده است.
در اینجا من نکاتی را در مورد مقاله ایشان بیان میکنم
بخش دوم مقاله ، فرض میکند که مردم به احمدینژاد رای دادند و بعد به ذکر دلایل میپردازد. من این استدلال را در مقالات دیگران هم خواندهام. بنظرم اینجای کار میلنگد. البته بگویم که من به هیچ عنوان جزو آن دستهای نیستم که معتقد به تقلب و این حرفها هستند. تقلب شده، شکی نیست، اما احمدینژاد لزوما به این خاطر انتخاب نشد. او انتخاب شد، چون آنهایی که باید رای میدادند که تغییری حاصل شود، رای ندادند. نظریه «مردم به احمدینژاد رای دادند» اشکال ساختاری دارد. رقابت اصلی انتخابات در مرحله اول بود، نه در مرحله دوم. آنجا بود که درواقع نماینده اصلاحطلبان وجود داشت. مقایسه نتایج مرحله اول و دوم، مقایسه سیب و پرتقال است. ببینید: در مرحله اول، مردم نرفتند رای بدهند. آنانی که رای ندادند، دقیقا کسانی بودند که اگر رای میدادند، به معین رای میدادند. آنها درواقع معین را تحریم کردند و نه انتخابات را. اینجا جاییست که میتوان دید آیا مردم به احمدینژاد رای دادند یا نه. وگرنه که در مرحله دوم، دلایل رای دادن به احمدینژاد، کند و کاو آنچنانی برای فهمیدن نمیخواهد. این فرض ، بنظر من غلط، قطعا به نتیجهگیری درست منتهی نمیشود
بخش ۱۳ مقاله ، از ضعف معین بعنوان رهبر سخن به میان میرود. البته من هم معتقدم که شخص معین، واقعا بدرد رهبری چنین حرکتی نمیخورد. جبهه اصلاحات آدمهایی بسیار تواناتر از او هم داشت. اما دو نکته را از یاد نبریم. اول آنکه حرفهای معین بسیار پیشروتر از سخنان خاتمی در خرداد ۷۶ بود. درست است که خاتمی هم نتوانست همه انها را اجرا کند. اما با هدف کاملتری که معین برای خود تعیین کرده بود، قطعا قدمهای بیشتری میتوانست بردارد. هرچند شاید آنها به سرعت مورد نظر مردم تشنه اصلاحات نمیبودند. دوم اینکه اصلاحطلبان بخاطر عبور از شورای نگهبان معین را انتخاب کردند. این بر کسی پوشیده نیست. شاید از لحاظ استراتژیک کاری صحیح بوده باشد
سخن را به همینجا کوتاه میکنم.مقاله مفصل ارائه شده دکتر علمداری، حاوی مطالب بسیاریست که نظر دادن درباره همه آن در این مختصر نمیگنجد. سعی میکنم در پستهای بعدی نکاتی بیشتر را در این مورد بیان کنم
<< Home