رهایی از استبداد
این استبداد سالهای دراز، نتیجهاش آن شد که در این ۲۵ سال شاهدش بودیم. قضیه شده بود مثل ماشینی که باید روغنش را عوض کرد. ولی راننده با کمال بیتوجهی به کارکشیدن از آن ادامه میدهد تا جایی که موتور میسوزد. دقت که کنیم میبینیم که پس از سالهای طولانی استبداد که در میانه راه مذهب را هم با خود به یدک میکشید، از آنجا که همه راهها را بر هرگونه اصلاحی بسته بودند، انقلابی رخ داد که در سایه دگم اندیشی انقلابیونش ( از چپ تا راست، هیچ فرقی نمیکند) وضعی پیش آمد که که در سایه آن، سلطنت طلبها هم میتوانند در پس آن خود را مخفی کنند - انگار نه انگار که تمام این گرفتاریها، یکسرش به دوران زمامداری آنها برمیگردد
نگاهی به مقاله بهنود درباره امیرانتظام بیندازید. به وضوح میبینید که چطور زندگی انسانها در پرده جهل و نادانی حاصل از استبداد شاهنشاهی ، تباه شد. تازه امیرانتظام که نمونه خوبش بود. آنهایی را بیاد بیاورید که کشته شدند و از بین رفتند. هزاران انسانی که میتوانستند اگر میماندند و مجالی مییافتند که از فکر خود استفاده کنند، قطعا نتیجهای بهتر از آنچه که امروز میبینم، حاصل میشد.
فقط این نکته را نباید فراموش کرد که جهلی که باعث شد این افراد از بین بروند، به همین راحتی میتوانست در بودن آنها، دیگران را طعمه خود کند. مقصودم این است که افکاری که در آن دوران وجود داشت همگی بدور از دمکراسی بود.(این از همه آنچه که باقیماندهها از آن روزها نقل میکنند، عیان است) خشکه مذهبی، هم در همه دستهها وجود داشت (که بعضیها هنوز از آن بهرهای دارند) چه در مذهبیون و چه در غبر آنها
جدا خوشحالم از اینکه امروز میبینم که نسل ما، همان خطاها را مرتکب نمیشود. امروز که ما از آزادی حرف میزنیم، آن را برای همه میخواهیم. نه فقط برای گروه و دسته و حزب خودمان ( البته ما هم هنوز نیاز به تمرین داریم ولی قطعا بسیار نزدیکتریم به مقصود)
استبدادزدگی و آدم پرستی (حاصل از فرهنگ پادشاهی و مذهبی) که سالیان دراز ما را از تفکر باز داشته بود، جای خود را به اندیشه، انتقاد و انسان سازی و زندگی داده در این عصر جدید. خوبست که تمرین را بیشتر کنیم که در آن استاد شویم
نگاهی به مقاله بهنود درباره امیرانتظام بیندازید. به وضوح میبینید که چطور زندگی انسانها در پرده جهل و نادانی حاصل از استبداد شاهنشاهی ، تباه شد. تازه امیرانتظام که نمونه خوبش بود. آنهایی را بیاد بیاورید که کشته شدند و از بین رفتند. هزاران انسانی که میتوانستند اگر میماندند و مجالی مییافتند که از فکر خود استفاده کنند، قطعا نتیجهای بهتر از آنچه که امروز میبینم، حاصل میشد.
فقط این نکته را نباید فراموش کرد که جهلی که باعث شد این افراد از بین بروند، به همین راحتی میتوانست در بودن آنها، دیگران را طعمه خود کند. مقصودم این است که افکاری که در آن دوران وجود داشت همگی بدور از دمکراسی بود.(این از همه آنچه که باقیماندهها از آن روزها نقل میکنند، عیان است) خشکه مذهبی، هم در همه دستهها وجود داشت (که بعضیها هنوز از آن بهرهای دارند) چه در مذهبیون و چه در غبر آنها
جدا خوشحالم از اینکه امروز میبینم که نسل ما، همان خطاها را مرتکب نمیشود. امروز که ما از آزادی حرف میزنیم، آن را برای همه میخواهیم. نه فقط برای گروه و دسته و حزب خودمان ( البته ما هم هنوز نیاز به تمرین داریم ولی قطعا بسیار نزدیکتریم به مقصود)
استبدادزدگی و آدم پرستی (حاصل از فرهنگ پادشاهی و مذهبی) که سالیان دراز ما را از تفکر باز داشته بود، جای خود را به اندیشه، انتقاد و انسان سازی و زندگی داده در این عصر جدید. خوبست که تمرین را بیشتر کنیم که در آن استاد شویم
<< Home