دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Friday, June 25, 2004

باز هم هادی خرسندی گل کاشت. بخوانیدش در اینجا


مرا درباره شيرينعبادي
کلامي هست قدري انتقادي

همه دانند مؤمن هست اين زن
مسلمان از نوک پا تا به گردن!!

گرفتار بلاتکليفي سر
سرش گاهي مسلمان گاه کافر

گهي ميزانپلي و پوش داده
گهي بيني لچک بر سر نهاده

گهي چون خواهران زينب است او
گهي از حيث سر لامذهب است او

چرا در ملک خارج بي حجاب است؟
چرا در داخله زير نقاب است؟

کسي که تکيه بر اسلام کرده
خودش را مسلمه اعلام کرده

بگويد روسري در دين ضروريست
و يا تحميلي آخوند و زوريست

حجاب او اگر از اعتقادست
چرا يک در ميان تنگ و گشادست؟

نباشد روسري گر انتخابي؛
اگر مايل بود بر بي حجابي؛

به داخل گر ندارد راه چاره؛
نکرده پس چرا يکبار اشاره؟

نگفته پس چرا يک دفعه، يک بار
که هستم زين لچک البته بيزار

وگر از روي ايمان ميگذارد
چرا در خارجه بر سر ندارد؟

اگر پوشاندن مو امر دين است
چرا پس پوشش ايشان چنين است؟

مگر اينکار تزوير و ريا نيست؟
مسلماني مگر جغرافيائيست؟

چرا خرداديان شد لعنت و هو
که رقصيده چرا در ساندياگو

به کاليفرنيا وقتي که رقصيد
مجازاتش چرا در شهرري ديد؟

بله دين است و در آن نيست ارفاق
ندارد حکم دين ييلاق و قشلاق

مگر اينکه يکي آيد درين بين
مسلمان باشد اما ذوحياتين

کند در ملک خارج حفظ ظاهر
که دين ما بود عين جواهر

به داخل طبق دستور خليفه
لچک بر سر عيال است و ضعيفه

اوائل من خوشم ميآمد از او
که حل کرده به خوبي مشکل مو

ولي از بس که کرد اسلام اسلام
به شک افتاده ام از او سرانجام

که کار اصلي اش تبليغ دين است
علي دائي تيم مسلمين است

دل ما ميبرد با زلف و کاکل
به لائيتيسه ما ميزند گل

تو گوئي قدرت از مذهب گرفته
نوبل از حضرت زينب گرفته