دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Monday, June 28, 2004

فرق بعضی ایرانیان خارج و داخل کشور

معلوم نیست باید این را هم از معایب مهاجرت دانست یا آن را ناشی از ناکامی و ذره‌ای عقده

در میان ایرانیان غربت نشین (مانند همیشه تاکیید کنم که نه همگی آنها) برداشت من چنین است که هرگاه که خبر از بدبختی، مصبیت ، بلا وگرفتاری - طبیعی و یا غیرطبیعی - از داخل ایران به بیرون درز میکند، توگویی که در دل آنها قند آب میشود که : ببینید، این است نشانی از ناکارآمدی حکومت آخوندی . زمانی که حکایتی از موفقیتی برای ایران و ایرانی است ، که بوضوح دفعاتش به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسد، انگار که عالم در چشمان این هموطنان سیاه می‌شود. انگار که نه انگار که آنهایی که در داخل می‌زی‌اند، از آنها هستند ، پدر ، مادر ، خواهر و برادر آنانند . آنان که در زیر آوار زلزله جان می‌دهند، کسانی که در انفجار تانکر میسوزند، دخترانی که در شیخنشینها فروخته می‌شوند، جوانانی که در اعتراضات سرکوب می‌شوند ، هیچکدام دلشان را به رحم نمی‌آورد. کینه و نفرت و بلایایی که در طی این سالها بر سرشان آمده، دست بدست هم می‌دهند که عشقشان به میهن، تبدیل به تنفری کور شود. نمی‌خواهند ذره‌ای موفقیت را در ایران ببینند، نمی‌خواهند ببینند که در آنجا در زمان حکومت ملایان، کوچکترین قدمی بسوی آسایش و رفاه و پیشرفت بردشته شود تا بخودشان ثابت شود که راهی که رفته‌اند درست بوده

از آن طرف، انسانهایی که طی این سالها در داخل کشور تمام محدودیتها را تجربه کرده‌اند با تمام وجود خود و زیر فشار زندگی امید را در خود زنده نگه داشته‌اند، از یکطرف با استبداد مبارزه می‌کنند و از طرف دیگر، کوچکترین حرکتی بسمت بهبودی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و یا سیاسی را ارج میگذارند و حمایت می‌کنند. می‌دانند که هدفشان چیست. از راه اصلی که همانا پیشرفت ایران است بسوی جهان مدرن، غافل نشده‌اند. درنتیجه نمی‌خواهند انتقام زندگی تباه شده خود را توسط حکومت استبدادی مذهبی ، از ایران و ایرانی بگیرند

نمی‌دانم که چرا باید آنقدر عقده و نفرت را در خود گسترش دهیم که سرانجام ، همه آنچه را که بخاطرش تمام عمر جنگیده‌ایم به کنار بگذاریم و فراموش کنیم. چرا باید قدرت تشخیص را آنقدر در خود ضعیف کنیم و یکبعدی شویم که نهایتا راه ترکستان را بپیماییم و از کعبه مقصود دور شویم . کاش می‌شد این هموطنان ذره‌ای غور می‌کردند در طرز نگاهشان به دنیا، به ایران و به آنچه پشت سر گذاشته‌اند. می‌دیدند روشهای دنیای متمدن امروز را و آنگونه که ماندلا ظلم را با انتقام جواب نداد، آنها هم طریقی نو برمی‌پیمویند. چه فرق می‌کند که محمدعلی ابطحی که آخوند است حرف حق را بزند و از آن دفاع کند یا آن دیگرانی که در حکومت نیستند و مخالف آنند. مهم این است که حرفها زده بشود و نتیجه مطلوب حاصل شود. گوینده در جهان امروز مطرح نیست. اساس سخن ارجح است

و باز هم همان حرف خیام که

قومی متفکرند در مذهب و دین
جمعی متحیرند در شک و یقین
ناگاه منادئی درآید ز کــــــــمین
کای بیخبران راه نه آنست و نه این