دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Tuesday, May 04, 2004

نگاهی اجمالی به نامه خاتمی

متاسفانه نه ایسنا و نه سایت خود خاتمی ، تمام متن نامه خاتمی رو منتشر نکردند. خوب البته اگر واقعا ۴۷ صفحه باشد، شاید چاپش در این فرصت کوتاه عملی نبوده(!؟) اما به هر حال من فقط توانستم تا الان همین ۴ قسمت منتشر شده را بخوانم و حداقل چنین فهمیدم که باز همچون همیشه خاتمی‌وار، همه چیز را سربسته مطرح کرده. گرچه در مواردی از جمله اشاره به استبداد موجود، عملا انقدر توضیح داده که همه منظورش را بفهمند

اشاره‌ای که در قسمت اول نامه دارد به مسئله استبدادزدگی ایرانیان در پی قرون متوالی حکومت استبدادی، به نظر من کاملا منطقی بیان شده. اشاراتی که به دو دسته از ایرانیان نبز کرده، به حق درست است. او گقته که در اثر این استبداد و در پی آن عقب‌ماندگی ایران، عده‌ای به نگاه حقارت و دسته‌ای دیگر به دیده ترس به غرب می‌نگرند. دومی نفرت می‌آورد ( همانگونه که برای حاکمان فعلی و هوادارانشان آورده و در قبل از انقلاب و شاید تا هنوز، برای خیلی از مبارزان و مخالفان حکومت که غرب را عامل عقب‌ماندگی شرق می‌دانند ) و اولی شیفتگی ( که این نیز در رفتار بسیار کسان چه در قبل چه در حال بوضوح قابل مشاهده است. که هرآنچه ایرانیست را بد و هرآنچه از غرب میآید را خوب می‌انگارند). من اما فکر می‌کنم در نسل ما، منطقی دیدن این مسائل بسی بیشتر از نسلهای قبل است. خیلی از ما عادت کرده‌ایم که اگر بدش را می‌بینیم، خوبش را هم عنوان کنیم و در عین حال همه‌اش را بی عیب و نقص نپنداریم. خلاصه معتقدم شاید خاتمی هم جامعه امروز را اگر نه به عینک ۲۵ سال پیش ، ولی به دید چند سال قبل می‌نگرد و نمی‌بیند تغییری را که جوانان به جامعه داده‌اند

مطلب دیگری که بنظر من مهم است، کیش شخصیتی است که در قسمت دوم نامه به خمینی روا میدارد. این مسئله یکی از معضلات اساسی این اصلاح‌طلبان است. آنها هرچقدر هم که سعی کردند که این خاصیت آدم پرستی فرهنگی ما را از خود دور کنند (که الحق در مورد خود خاتمی این کار را انجام دادند) اما نگاهشان به خمینی، همان است که از سالها پیش داشته‌اند و باعث استبدادی شدن انقلابی شد که قرار بود جومهوری را در ایران حاکم کند. خاتمی هم نتوانسته چشمان خود را باز کند و صریحا انتقاد کند به آن بلایی که خمینی بر سر ایران آورد . گرچه خواسته گریزی به سوی انتقاد بزند، اما تو پنداری که هرآنچه خمینی انجام میداده و گفته است، درست بوده. برای حاکمان ایران، چه راست و چه چپ، همیشه استناد کردن به او وسیله‌ای بوده برای توجیه خود. در حالی که معلوم نیست اینها کی ثابت کرده‌اند که او بهترین بوده؟!؟!؟!؟!

در همین بخش دوم اشاره ای شده به سرعت اصلاحات و انتظاری که مردم از او داشتند و وعده‌هایی که - به گفته خودش - به او نسبت داده میشود. حقیقت این است که شاید آن وعده‌ها رو هم خاتمی مستقیما نداده باشد، اما همه آنها در استراتژی که او برای اصلاحات تعریف کرده بود، می‌گنجید و حقا آنها خواسته‌های مردم بودند که برآورده نشده بودند. اما مسئله درست تر آن است که ظرفیت اصلاحات در این مقطع، بیش از این نبود و خواسته‌ها با توجه با شرایط اجتماعی و سیاسی خیلی فراتر از ظرفیتها بود. خود من از جمله کسانی بودم که سرعتی چندین برابر را انتظار داشتم. اما واقعا آنچه در سر می‌پروراندیم، نبود آنچه که می‌توانستیم انجام بدهیم. در نتیجه به نظر من، آنها که فهمیدند شرایط موجود را، مطالباتشان را برای زمان کنونی اصلاح کردند . آنها که تندتر رفتند، ضربه را اول به خود و بعد به کل جریان وارد کردند. گرچه شخصا معتقدم که وجود آنها هم لازم بود که حداقل نملیشی باشد از آنچه جامعه در انتظارش است و حاکمان را از این خواب بیدار کند که مردم به همینها قانع‌اند

در قسمت چهارم نامه از دستاوردهای دولت خود می‌گوید که از قسمتهای اقتصادی که بگذریم، در رابطه با دخالت حکومت در زندگی شخصی افراد، او می‌گوید که کمتر شده کنکاش در احوال شخصی مردم. اما باید به او یاداوری کنیم که اگر هم اینگونه باشد، آنقدر دخالتهای آخوندها در زندگانی ایرانیان وسیع است که این کاهشی که به آن اشاره می‌شود، اصلا به چشم نمی‌آید. علاوه بر اینکه ممکن است این اتفاق افتاده باشد، اما دخالتها عمیق‌تر شده و حداقل آن موارد که به بیرون درز می‌کند و قابل مشاهده است، اسفبار است

درپایان او اشاره به این دارد که وای بر قومی که نیازمند قهرمان باشد. و بدرستی این مورد را تاکیدی گذاشته است . از نظر من هم این قهرمان پروری که در ما ایرانیان وجود دارد، از آفات فرهنگ استبداد زده است که از دیرباز در بین مردم ما دیده می‌شود. چه مردم عامی و چه روشنفکران ما، همیشه سعی کرده‌اند برای خود کسانی را پیدا کنند و بپرستند. این معضل اگر در ایران حل شود - که ممکن نیست مگر با اعتلای فرهنگی - قطعا گامهای ما بسوی آزادی و مردم‌سالاری (البته از نوع غیر دینی و به معنی واقعی) بلندتر و حرکتمان شتابان‌تر خواهد بود

خاتمی اما همین که در پهنه سیاسی ایران ظاهر شد، کاری بس مقید انجام داد. همینکه ما به چشم خود (پس سالها که از مصدق و دیگران گذشته است) دیدیم که ریس جمهور برای مردم ارزش قائل است و سعی می‌کند در حد خود در راه خواستهای آنها قدم بردارد، ما را می‌تواند در مسیرمان استوارتر کند. اینکه او واقعا از قماش آن دیگران نبود بر هیچکس پوشیده نیست. خاتمی اگرچه نکرد همه آنچه را ما از او می‌خواستیم، اما کرد آنچه را در توانش بود (تقریبا) و سنگ بنایی را گذاشت که می‌تواند در ادامه این راه، بسیار سازنده باشد - اگر اینبار نیز دست انقلابی دیگر همه آنچه بناشده را، ویران نکند