دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Wednesday, June 30, 2004

مجلس گدايان

اين مجلس هفتم، پس از سی و چند روز که از عمرش میگذرد، تنها بحث مهمی که درش مطرح شده، مواجب آقایان نماینده بوده. اینکه چه مدل ماشینی دریافت کنند و چقدر پول توجیبی بگیرند، برای ناهار ظهر چه چیز سفارش دهند، دستمال توالتشان ازگچه رنگی باشد، راننده بچه‌هایشان چکاره باشد، و هزار خرده‌فرمایش دیگر

این را میگویند مجلس مستضعفان!!!!!!!! گور پدر پدرسوخته اون بی‌همه چیزی که گفت مملکت رو باید داد دست یک مشت لمپن چاقوکش ، زحمت کش یا هر اسم دیگری که داره که بحث مجلسش بشود مانند بقال سر کوچه! کی گفته که چون مستضعف ظلم دیده، پس همه چیز را میفهمد و میتواند مملکت اداره کند؟ (تازه اگر مستضعف باشند ، اینها که در این ۳۵ سال، جای مستکبر را گرفته‌اند) این منطق از کجا در سر انقلابیهای سال ۵۷ آمده بود؟ آخه انقدر نفهم بودند در اول انقلاب که فکر میکردند مجلس هم مانند حجره آخوندها اداره میشه. نفهمیدند که مجلس جای سیاست گذاری کلان مملکت است ، نیاز به انسانهای درس خوانده و فهمیده دارد. نه آنکه در قانون اساسی ، شرط ورود به آن را داشتن سواد خواندن و نوشتن تعیین کنند

به هیچ وجه قصد ندیده گرفتن معایب حکومت استبدادی قبل از انقلاب را ندارم ، از دست نشانده بودن مجلسش هم خوب آگاهم ، اما حداقل در آنجا ، چهار نفر آدم تحصیل کرده وجود داشت که ظاهر را حفظ کنند. این بربرها، قدر یک جو شعور ندارند. همه چیز را مسخره کرده‌اند. بابا، شکایت پیش چه کس برم