دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Tuesday, June 14, 2005

این عمو جان، ظاهرا خیلی از دست من عصبانی شده. والا، تقصیر من نیست. نوشتن تمام دلایل با همه جزییات، زمان زیادی میبرد. اما به هر حال، اگه توضیحات من کافی نبوده، سعی میکنم کمی بیشتر توضیح بدم

ببینید، مسئله سپاه و ورود آن به ورطه سیاست و دغل بازیهای آنها را من و همه قبول داریم. اصلا این مسائل که چیزی نیست، خیلی عیوب دیگر را هم قبول دارم. من که نگفتم جمهوری اسلامی حکومت گل و بلبل است! اصلا به همین دلیل است که مینویسم و درباره انتخاباتش مینویسم. در عیوب حکومت فعلی، قوانین اساسی و مدنیش شکی نیست. بحث این است که من و تو چگونه و با چه ابزاری میخواهیم آن را تغییر دهیم. من در نوشته قبلی هم این موضوع رو بیان کردم. اصولا مطلبی هم که درباره تحریم انتخابات از طرف افرادی مانند گنجی گفتم، در همین باره بود. مشکل قضیه اینجاست که ایرادات آنها به قوانین فعلی و نظام حاکم کاملا وارد است. و اینکه چنین افرادی هم این موضوعات را بیان میکنند، کار را در توضیح علل رای دادن بسیار مشکل میسازد

حرف من ورای این ایراداتیست که همگی قبول داریم. بحث آن است که چگونه میخواهیم تغییرات را انجام دهیم. اگر به فکر انقلابید که همین جا راهمان از هم جدا میشود. من قضاوت در خوبی و بدی این اعتقاد نمیکنم. فقط از نظر من در شرایط کنونی و پس از تجربه انقلاب ۲۷ سال پیش، من آن را کار عملی و درستی نمی‌دانم. اگر انقلاب را به کنار بگذاریم، میماند اصلاحات. به شخصه تنها راه ایجاد دمکراسی را اصلاحات تدریجی و عمیق میدانم. روزی من هم آتشم آنقدر تند بود که فکر میکردم هنوز دوره اول ریاست جمهوری خاتمی به پایان نرسیده، ایران بهشت میشود. پس از مدتی و بدست آوردن این آگاهی و تجربه که مشکل ما پیش از آنکه سیاسی باشد، فرهنگی‌ست، سعی کردم خواسته‌هایخود را منطقی‌تر کنم. معنی این حرف این نیست که از هدفهایم گذشتم، بلکه تنها روشهای بدست آوردنش را در ذهنم تغییر دادم

خوب اگر حال روش اصلاحات را برگزیدیم، رای بدهیم یا تحریم کنیم؟ تحریم کنیم که چه بشود؟ کدام مشروعیت را میخواهیم از این حکومت بگیریم؟ کی مشروعیت داشته که ما امروز آن را باز بستانیم؟ خودمان را گول نزنیم بهتر است. اگر میخواهیم که از طریق فشار بین‌المللی به جایی برسیم که آن هم راهی نشدنیست و همانطور که نوشتم حداقل در کوتاه مدت، چیزی جز اسیری و بدبختی برایمان نمی‌آورد

از نظر من تنها راه و بهترین آن رای دادن و کمک به انتخاب معین است .معين آن چيزی را می‌خواهد که من و اکثريت مردمی که به خاتمی رای داديم می‌خواهیم. این رای به حرفهاییست که او میزند. اگر درست بنگریش، بسیار فراتر از سخنانیست که خاتمی به زبان می‌آورد. نه آنکه بخواهم خاتمی را در اینجا نقد کنم. شرایط آن زمان متفاوت بود و خاتمی آدمی دیگر بود. اما معین چیزهایی را میگوید که من بدنبالشم. می‌دانم که خود او هم می‌داند خیلی از این حرفها در حدود اختیاراتش نیست. اما همین گفتن‌ها نیازش را در جامعه بالا می‌برد. اگر او و تیمش هم بدنبالش باشند، خود دلیلی و روشی میشود برای وصول آن مطالبات. همانطور که خاتمی هم تا حدودی آنچه را که گفت، کرد و گفتمان جامعه را تا به سطح امروزی ارتقا داد

ایران امروز دیگر به قبل از سال ۱۳۷۶ باز نخواهد گشت. در این شکی نیست. اما این چیری نیست که من را قانع کند. ما باید به فکر اهدافمان باشیم و با اتخاذ روش مناسب و عملی، سعی در عملی کردن آنها کنیم

تفتستان به زیبایی نوشته که

من، به معین رای می دهم. نه به آنچه می تواند بکند، به آنچه می خواهد بکند. اگر نتوانست ،خود را و تو را هم مقصر می دانم. نه فقط او را... به جای "نمی تواند" دوست دارم بگویم کاری بکنیم که "بتواند." نه فقط به یک برگ تا شده رای، - که تازه همان را هم دریغ می کنیم! - که به پیگیری خواسته های نانوشته روی آن برگ... رای به معین، یک گام بیشتر نیست. به انگشت نشان دادن آن چیزی است که می خواهیم. به دست آوردن آن چیز، اما، خود داستان دیگری است. داستانی که نه خاتمی آغازگر ش بود و نه معین به پایان اش خواهد رساند. داستانی که تو و من زندگی اش می کنیم. چه کسی می خواهی بنویسدش؟ جز تو، و جز من..؟