دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Thursday, March 25, 2004

بن بست

من همیشه ترانه های داریوش رو دوست داشتم. خیلی زیبا و مناسب میخواند. تقریبا همه آهنگهایش آنقدر پرمحتواست که نمیشه از هیچکدام گذشت. نمیدانم که چرا یکی از این آهنگها را که من خیلی مناسب حال ایران میدانم، حداقل مناسب این صد سالی که رود بزرگی در تفکراتش پیدا شده که آرزویش را دارد، خیلی سال است که در کنسرتهایش نشنیده ام. اما به نظرم بسیار مناسب حال ما و آن کوچه بن بست است:

میون این همه کوچه----که به هم پیوسته
کوچه قدیمی ما---- کوچه بن بسته
دیوار کاه گلی یه باغ خشک --- که پر از شعرای یادگاریه
مونده بین ما و اون رود بزرگ---که همیشه مثل بودن جاریه
صدای رود بزرگ---همیشه تو گوش ماست
این صدا لالایه ---خواب خوب بچه هاست
کوچه اما هرچی هست---کوچه خاطره هاست
اگه تشنست اگه خشک---مال ماست کوچه ماست

توی این کوچه به دنیا اومدیم---توی این کوچه داریم پا میگیریم
یه روزم مثل پدر بزرگ باید---تو همین کوچه بن بست بمیریم
اما ما عاشق رودیم مگه نه---نمیتونیم پشت دیوار بمونیم
مایه عمر تشنه بودیم مگه نه---نباید آیه حسرت بخونیم

میون این همه ....

دست خستم رو بگیر تا دیوار گلی رو خراب کنیم، یه روزی هر روزی باشه دیر و زود، میرسیم با هم به اون رود بزرگ، تنای تشنمونو، میزنیم به زلال پاکی رود