در خبرها بود که شیطان پرستی در ایتالیا به مسئله بزرگی تبدیل شده و دولت درپی آن است که راه حلی برای آن بیابد. زیرا که قتلهای در بین معتقدان به شیطان رو به افزایش است. این جماعت ، که خود به دستههای متعددی تقسیم میشوند، عمدتا معتقدند که باید شیطان را پرستید. معنایش آن است که با کمی بالا و پایین، آنها معتقدند که باید مرزهایی را که در اجتماع بعنوان حد کارهای رایج گذاشته شده، شکست
این مسئله البته اگر بشکل معقولش باشد شاید خودش عامل پیشرفت انسانها شود. اما بشکل مورد نظر شیطان پرستان، فقط باعث انحطاط است. کارهایی از قبیل خودآزاری، مصرف مقادیر زیاد مواد مخدر، سکس نامتعارف، قتل پیروان و کارهایی از این دست، برایشان عبادت محسوب میشود
من اما این مورد را هم از همان زاویه همیشگی پرستیدن و پرستش مینگرم. نمیتوانم درک کنم که چرا انسانها همیشه بدنبال چیزی هستند برای پرستیدن. مگر زندگی بدون بودن کسی که بخواهی راضیش کنی ممکن نیست؟ مگر انسان بودن هدف کمی ست که باید حتما اشکال مختلف خدا را به آن اضافه کرد. جدا انسانها اگر فقط در طول ۷۰-۸۰ سال زندگیشان سعی کنند که انسان باشد، دیگر نیازی برای پیدا کردن هدفی دیگر احساس نمیکنند. حال آن هدف بت باشد، خدا باشد، شیطان باشد و یا هر چیز ماوراء طبیعی دیگر
بنظر من احساس نیاز آدمیان به چیزی فراتر از ذهن، فقط و فقط ناشی از دو مورد است. اول آنکه راه زندگی را و راه شادی را گم کرده اند. دوم هم ترس از ناشناختههایشان است. این دومی را البته من دلیل اصلی میپندارم. نیازی نیست که بسالیان دورودراز نظر کنیم. همین امروز مسائلی مانند کسوف و زلزله ، که تازه دلایلشان هم شناخته شده هستند، انسانها را بخواندن نماز وحشت وامیدارد. یعنی در مواردی که علل وقایع طبیعی مشخص نیست و یا کاری از دست انسانها بر نمیآید، به سوی چیز ناشناختهای روی میآورند ، شاید که آن حفظشان کند. در گذشته، مسائل روزمرهای که همین امروز بعلت پیشرفت دانش بشری برای ما پیش پا افتاده هستند، آیات خدا بودند برروی زمین
موردی کوچکتر از این ضعف را میتوان در وجود منجی در بیشتر ادیان هم مشاهده کرد. ظلم حاکمان و قهر طبیعت، همیشه این فکر را بوجود آورده که کسی پیدا میشود و بساط این ظلم را برمیچیند. کسی هست که ما را برهاند
مسئله ناتوانی درمقابل طبیعت حتی درکتابهای دینی مدارس هم به ما بعنوان یکی از عدله وجود خدا تدریس میشد. گفته میشد که خدا آنست که در زمانی که در قایقی در دریا در حال غرق شدن هستی، یادش میکنی. بعنی درنهایت عجز ،آن چیزی که میبینی، کسی است که ترا نجات دهد. حال اگر فقط شناکردن بلد باشی، آنجا هم خدا را نمیبینی
بطور کلی اگر به مسئله پرستش بنگریم، قاعدتا کسی یا چیزی پرستیده میشود که از نظر ما توانایی کارهای خارقالعاده دارد. یعنی همیشه احساس میکنیم که کاری که من نمیتوانم انجام بدهم را کسی دیگر برش تواناست. این باز نشان میدهد که ضعف انسانها باعث بوجود آمدن حس پرستش در آنها میشود. البته منظورم این نیست که آنهایی که چیزی را میپرستند در مقابل آنها که نمیپرستند ضعیف هستند. مقصود آن است که ضعف نوع بشر و جهلش در مقابل طبیعت چنین حسی را در او بوحود میآورد (مانند مثال بالا) . بعضی اما سعی میکنند بدنبال پاسخ سوالاشان بروند بجای آنکه ناتوانی خود را به توانمندی موجودی ناشناخته نسبت دهند
خلاصه آنکه این دوستان شیطان پرست هم مانند خیلیها ، راه خانه را گم کردهاند
این مسئله البته اگر بشکل معقولش باشد شاید خودش عامل پیشرفت انسانها شود. اما بشکل مورد نظر شیطان پرستان، فقط باعث انحطاط است. کارهایی از قبیل خودآزاری، مصرف مقادیر زیاد مواد مخدر، سکس نامتعارف، قتل پیروان و کارهایی از این دست، برایشان عبادت محسوب میشود
من اما این مورد را هم از همان زاویه همیشگی پرستیدن و پرستش مینگرم. نمیتوانم درک کنم که چرا انسانها همیشه بدنبال چیزی هستند برای پرستیدن. مگر زندگی بدون بودن کسی که بخواهی راضیش کنی ممکن نیست؟ مگر انسان بودن هدف کمی ست که باید حتما اشکال مختلف خدا را به آن اضافه کرد. جدا انسانها اگر فقط در طول ۷۰-۸۰ سال زندگیشان سعی کنند که انسان باشد، دیگر نیازی برای پیدا کردن هدفی دیگر احساس نمیکنند. حال آن هدف بت باشد، خدا باشد، شیطان باشد و یا هر چیز ماوراء طبیعی دیگر
بنظر من احساس نیاز آدمیان به چیزی فراتر از ذهن، فقط و فقط ناشی از دو مورد است. اول آنکه راه زندگی را و راه شادی را گم کرده اند. دوم هم ترس از ناشناختههایشان است. این دومی را البته من دلیل اصلی میپندارم. نیازی نیست که بسالیان دورودراز نظر کنیم. همین امروز مسائلی مانند کسوف و زلزله ، که تازه دلایلشان هم شناخته شده هستند، انسانها را بخواندن نماز وحشت وامیدارد. یعنی در مواردی که علل وقایع طبیعی مشخص نیست و یا کاری از دست انسانها بر نمیآید، به سوی چیز ناشناختهای روی میآورند ، شاید که آن حفظشان کند. در گذشته، مسائل روزمرهای که همین امروز بعلت پیشرفت دانش بشری برای ما پیش پا افتاده هستند، آیات خدا بودند برروی زمین
موردی کوچکتر از این ضعف را میتوان در وجود منجی در بیشتر ادیان هم مشاهده کرد. ظلم حاکمان و قهر طبیعت، همیشه این فکر را بوجود آورده که کسی پیدا میشود و بساط این ظلم را برمیچیند. کسی هست که ما را برهاند
مسئله ناتوانی درمقابل طبیعت حتی درکتابهای دینی مدارس هم به ما بعنوان یکی از عدله وجود خدا تدریس میشد. گفته میشد که خدا آنست که در زمانی که در قایقی در دریا در حال غرق شدن هستی، یادش میکنی. بعنی درنهایت عجز ،آن چیزی که میبینی، کسی است که ترا نجات دهد. حال اگر فقط شناکردن بلد باشی، آنجا هم خدا را نمیبینی
بطور کلی اگر به مسئله پرستش بنگریم، قاعدتا کسی یا چیزی پرستیده میشود که از نظر ما توانایی کارهای خارقالعاده دارد. یعنی همیشه احساس میکنیم که کاری که من نمیتوانم انجام بدهم را کسی دیگر برش تواناست. این باز نشان میدهد که ضعف انسانها باعث بوجود آمدن حس پرستش در آنها میشود. البته منظورم این نیست که آنهایی که چیزی را میپرستند در مقابل آنها که نمیپرستند ضعیف هستند. مقصود آن است که ضعف نوع بشر و جهلش در مقابل طبیعت چنین حسی را در او بوحود میآورد (مانند مثال بالا) . بعضی اما سعی میکنند بدنبال پاسخ سوالاشان بروند بجای آنکه ناتوانی خود را به توانمندی موجودی ناشناخته نسبت دهند
خلاصه آنکه این دوستان شیطان پرست هم مانند خیلیها ، راه خانه را گم کردهاند
<< Home