دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Wednesday, October 05, 2005

این رفسنجانی آدم جالبیه. البته نه در جنبه مثبتش، ولی به هر حال جالبه. ظاهرا هیچ جور نمیشه اون رو از صحنه خارج کرد. اون روزهای قوت اصلاحات هم که مثلا گنجی عالیجناب سرخپوش رو نوشت، به گمانم رفسنجانی به همه پوزخند می‌زد. اون زمان من فکر میکردم که شاید دوره او به پایان رسیده و دیگر قدرتی ندارد. فکر می‌کردم که تمام قدرتی را که همه در جریان انتخاب امنه‌ای به سلطنت به اونسبت می‌دادند، یا تمام شده یا اصلا وجود نداشته. خیلی جالبه. آدم باورش نمیشه که این فرد چقدر در پشت صحنه همه رو بازی میده. اون زمان که گنجی را به زندان انداخت و نمی‌دانم که چه کارهای دیگری زیر سر او انجام شد. امروز هم که احمدی‌نژاد را مچل کرده. با تصویب این قانون جدید، همه قدرت را به مجمع تشخیص مصلحت خودش داد. اون کوتوله رو بگو که در دوره انتخابات فکر کرد که پوزه هاشمی رو به خاک مالیده. هنوز دیری از چلچله مستونش نگذشته که همه قدرت را رفسنجانی در اختیار گرفت.

سوالم اینجاست که چگونه میشود که یک نفر اینقدر قدرت داشته باشه؟ اصلا درست که نگاه که میکنی، حتی انتخابات ریاست جمهوری هم انگار که در سر انگشتان او میگرده. در ظاهر شرکت میکنه و حتی شکست میخوره. اما در واقع اون گرداننده همه بازیهاست. خیلی دوست دارم که روزی رمز و راز کار او آشکار بشه و مانند قدیم، بامردن اینچنین افراد، رمز و رازشان برای همیشه مخفی نماند.