دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Wednesday, October 12, 2005

باز هم ممنوعیت، چاره درد کجاست؟

مسئله بازاریابی شبکه‌ای که روزی با پنتاگونا در ایران شروع شد، با قانون جدید گلدکوئست، نسخه‌اش پیچیده شد و به فنا رفت. پیش از این هم خوانده بودم که در دیگر کشورها جلوی آن گرفته شده بود. اما هنوز هستند کسانی که در همان کشورهای متمدن دنیا، این روش را برای شناساندن محصولاتشان به بازار ، بکار میگیرند. چرا که این در واقع یکی از متدهای بازاریابی است. آنقدر هم علمی است که در کلاسهای درس تدریس هم میشود. فرقش این است که شرکتهای مربوطه، تولیداتی دارند و فقط این روش را برای عرضه محصولات به بازار استفاده میکنند

برخلاف آنچه ممکن است خیلی ها در اثر تبلیغات در ایران تصور کنند که این کار، یک کلاه برداریست، تدریس آن در کلاسهای درس نشان میدهد که از مبانی علمی برخوردار است و تصورات ایجاد شده در جامعه در اینباره غلط است. البته این در واقع از جنبه علم بازاریابی درست است. حال آنکه ممکن است که از جنبه اقتصاد کلان، به ضرر باشد

آن روزی که خود من هم در ابتدای ورود این نوع بازاریابی درگیر آن بودم، فقط بسود سرشار این کار فکر میکردم. همانطور که در این سرمقاله شرق از آن به حلوا حلوا کردن یاد شده است. اما کار به ۱ هفته نکشید که من هم متوجه مضررات این کار برای اقتصاد کلان کشور شدم. پس از آن خیلی پیش را نگرفتم . اما نمی‌توانستم خیلی هم خودم را متقاعد سازم که مضررات آن را برای کسانی که در پیش بودند، شرح دهم. علتش هم واضح بود. در مملکتی که همه یک شبه، ره صد ساله رفته‌اند، این کار کم ضررترین بوده. چطور طرف بازاری، میتواند جنسش را یک شبه ۲ برابر کند و کسی را نگرانی اقتصاد نیست، اما این کار که در خرید و فروشش طرفین واقف به ریسک کار و ضررو ضیانشان هستند اقتصاد را تهدید میکند؟ البته این صحبت در دفاع این نوع بازاریابی نیست. ایراداتات آن حداقل بر من پس از گذشت نزدیک به ۵ سال از آن ماجرا پوشیده نیست. مضاف بر اینکه در این مدت فرا گرفته‌ام که مسائل را از دید کلانتری هم بنگرم. اما واقعا با نگاهی به شرایط داخل ایران درک افرادی که بدنیال این سراب میروند، واقعا سخت نیست. قطعا سالهاست که در ایران، منافع ملی، جز کلامی در دهان حکومتیان نیست. که البته مقصود آنها هم از منافع ملی، منافع قشر حاکم است. در نتیجه نمی‌توان از مردمی که این همه نابرابری ها را می‌بینند و نان شب هم ندارند، انتظار داشت که منافع ملی را در نظر بگیرند و کلان به مسئله بنگرند

این کار هم با تصویب قانونی ممنوع شد. اما اقتصاد بیمار ایران را چاره‌ای دیگر باید. باید کاری کنیم که ارزش تلاش و کوشش را در ذهن جامعه بالا ببریم. هم مادی و هم معنوی. آنگاه است که دیگر حتی از لحلظ اقتصادی، ریسک وقت گذاشتن بر کارهایی از قبیل بازاریابی شبکه‌ای چنان بالا میرود که کسی حتی خیال آن را در سر نمی‌پروراند. نه مانند الان که می‌خواهیم این درد را نیز مانند دیگر دردهای اجتماع، بزور قهر و قانون دوا کنیم. شاید تنها موردی که همئوپاتی بتواند برای ما الگوئی باشد، همین مورد است. ریشه مسائل را پیدا کنیم و حل کنیم به جای آنکه صورت مسئله را پاک کنیم. قانون دیرگاهیست که در ایران، بخاطر وجود حکومتهای فاسد سودجو، اثر خود را از دست داده و هر چه را بدینگونه ممنوع کنیم، نه تنها متوقف نمی‌شود، که هزاران بار بیشتر هم میشود