دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Thursday, August 31, 2006

رامين جهانبگلو آزاد شد

اول اینکه بگم که خوشحالم که جهانبگلو آزاد شد، حتی بصورت موقت و با مبالغ سنگین. اما از آن طرف این مصاحبه‌اش با ایسنا همان اعترافی هست که صحبتش بود. از یک طرف جای خوشحالی دارد که حداقل این حکومت کودن ما، بعد از این همه سال که همه گفتند که اعترافات مسخره پشت دوربین زندان هیچ ارزشی ندارد، بالاخره دستگیرش شد و تغییر روش داد. اینبار اعترافات رو درون زندان نگرفت، بلکه طرف را فرستاد خودش برود خبرگزاری مصاحبه کند. خوب این به هر حال نشانه یادگیری! است

اما از آن طرف همچنان مایه ملال است که این روش را ادامه میدهند. گرچه چون اثری از کارهای قبلی ندیدند، اینبار تغییر روش دادند، اما این شخص دانشمند را به زور به ایسنا فرستادن، گرچه در ظاهر متفاوت، اما در باطن همان فکر پوسیده است که بود. هنوز هم ملت را خر فرض میکنند

آخه چه دلیلی داره که اگر جهانبگلو اختیارش دست خودش بود، از زندان یک راست پاشه و بقول متن ایسنا، «مضطرب» بره اونجا و مصاحبه کنه. مگه مغز خذ خورده مثل آخوندا. البته حالا کم کم تق قضیه در می‌آید ولی خوب، باید متاسف بود که همچنان همان تفکرات سابق استالینیستی در سیستم اطلاعاتی و امنیتی ایران حکمفرماست

Wednesday, August 23, 2006

م. کیوان

ای دلت نازکتر از گلبرگ یاس
بر تو از من صد درود و صد سپاس

ای نهادت پاک و بی غش همچو رود
دل ز مهرت لحظه‌ای خالی نبود

گر که نزدیکی اگر در دور دست
عطر یادت روز و شب در خاطر است

هر زمان در معرض طوفان غم
دلپناه من تو بودی ای صنم

وه چه شبها کاین دل شوریده را
صحبتت خوش مرحمی بد جانفزا

هر که یاری چون تو دارد در جهان
از بد زشتان نیاندیشد به جان

ای که لبخندت طلوع آفتاب
زانکه یارش خوانده بودی رو متاب

گر بیازُردت جفای روزگار
نکته دل با که گویی غیر یار

گر که سردت کرد دنیای پریش
گرمیت بخشم به هُرم جان خویش

چون ملولی از سپهر تیز رو
دوری از یاران مجو، نزدیک شو

کنج عزلت را رها کن نازنین
از جهان تنها ملالش را مبین

هرچه زیبایی به گیتی اندر است
خود درون دیده ما مُضمَر است

تا که زیبایی نبیند چشم جان
زندگی زندان بود بر زندگان

هر که زیبا بیند او زیبا زِیَد
دل به نیکی داده بی‌پروا زیَد

جنس قلبت من شناسمُ ای عزیز
بر نتابد از صمیمیت گریز

بی تفاوت زیستن در انزوا
چون تو عاشق را نشاید، باوفا

می‌گریزی از من آشفته حال
بوسم آن گلبرگ یاسَت در خیال

گر درایی باز روزی از دَرم
مقدمت را لاله‌باران میکنم

Sunday, August 20, 2006

این واقعا جالب هست که شعبان بی مخ در سالروز ۲۸ مرداد، روز کودتای ننگینی که او هم ابزاری برای اجرایش بود، حیاتش پایان گرفت

آیا ۵۳ سال زیادی زندگی کرد یا که باید میماند و خفت خود را میدید؟

Wednesday, August 09, 2006

غم دل

لعنت به این مذهب و دین کثافت. تمام کثافتکاریهای متولیان دین، این آخوندهای بیشرف زیر نام این مذهب، وبای بزرگیست بر پیکر جامعه ایران. آنانی که کثافتکاریهای خودشان را با کشتن بیگناهان و مظلومان، سعی در مخفی کردن دارند

درضمن لطفا نظر ندهید که اسراییل هم همین کثافتکاریها را میکند. آنها هم کثافت مذهبی دارند همانند اینان. ما فعلا درگیر این جرسومه فساد هستیم. این درد برایمان بس