دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Monday, June 27, 2005

باشه، من هم سعی میکنم باز هم به آینده امیدوار شوم و روزهای آزادی را خواب ببینم. باشد روزی برسد که مردم ایران زمین، درد نان را نداشته باشند که برای حل مشکل، آزادی را قربانی کنند

عجب آواز خوشي

گوشها منتظر بانگ جرس‌هاي من‌اند
كوچه‌ها منتظر بانگ قدم‌هاي تو اند

تو از اين برف فرو آمده دلگير مشو
تو از اين وادي سرمازده نوميد مباش

«دي» زماني دارد
و زمستان اجلش نزديك است

من صداي نفس باغچه را مي‌شنوم
و صداي قدم گل را در يك قدمي

و صداي گذر گرده گل را در بستر باد
و صداي سفر و هجرت دريا را در هودج ابر

و صداي شعف فاخته را در باران
و صداي اثر باران را بر قوس و قزح

و صداهايي

نمناك
و مرموز
و سبز

عجب آواز خوشي در راه است.

به نقل از وبلاگ معین

Friday, June 24, 2005

اطلاعيه

خانومها و آقایون تحریمی

بخاطر خریت و حماقت ملت شهید پرور ایران اسلامی، به مدت ۴ سال عزای عمومی اعلام میشود. قابل ذکر است که این مدت تا ۸ سال قابل تمدید است. خاک بر سر این ملت احمق. حیف تمام کسانی که جانشان را برای تاباندن ذره‌ای نور آزادی در این سرزمین از دست دادند. حیف آنانی که همین امروز، به امید آگاهی ملت در زندانها به اعتصاب غذا نشسته‌اند. به ایشان بگویید که دست از مقاومت بشویند که مردم ما را خیال بیداری نیست. احمدی‌نژاد، قاتل دکتر سامی، تروریست جمهوری اسلامی در خارج از کشور ، سردسته انصار، غربتی پاپتی، به عظم ملت بزرگ ایران، افسار حکومت جانیان را بدست گرفت

هرکی دوپا داره، دو تا دیگه هم از یه جایی پیدا کنه و عطای ایران زمین رو به لقایش بخشیده و سعادت خود را در جایی دیگر از این کره خاکی جستجو کند. ایرانیان میخواهند جمکران بروند و به خدایی که ۱۴۰۰ سال زندگیشان را تباه کرده، سجده گذارند. یا حق

Thursday, June 23, 2005

والا چی ‌بگم

عباس کيارستمی: پسرم وقتی ۵ساله بود روزی مشغول خوردن بيسکويت بود، دوستی از او بيسکويت خواست و من هم از او خواستم که بيسکويتی به من بدهد. اما بهمن يک بيسکويت بيش‌تر نداشت. بلاتکليف به هر دوی ما نگاه کرد که تنها بيسکويتش را به کدام يک از ما دهد. دوست من مشکل را ساده کرد و به او گفت: "بيسکويت را به کسی بده که بيش‌تر دوستش داری." بهمن نگاهی به هر دوی ما انداخت و به من گفت: " بابا من تو را بيش‌تر دوست دارم اما دلم می‌خواهد بيسکويتم را به او بدهم." هنوز نمی‌دانم آن روز، آن بيست چند سال پيش در ذهن پسر ۵ساله‌ام چه گذشت که بيسکويتش را به آن ديگری داد، که کم‌تر از من دوستش می‌داشت. ولی من دليلی دارم که چرا رأی‌ام را به ديگری خواهم داد.

آقای احمدی‌نژاد، برای من دلايل بسيار ساده‌ای وجود دارد که تو را بيش‌تر از او دوست دارم. تو برای من يادآور سال ۵۷ هستی. در آن زمان اخلاق، آرمان و از خودگذشتگی برای تغيير زندگی مردم مفاهيمی انتزاعی نبودند؛ چيزهای طبيعی و جزيياتی زنده از روحيه و عملکرد ميليون‌ها جوان معتقد و سالم و راستگويی بودند که می‌خواستند از انقلاب فرصتی فراهم آورند تا طبقه‌ی محروم جامعه شرايط بهتری برای زندگی داشته باشند. بعد از بيست و چند سال نگاه که می‌کنم به وضوح آن اعتراض را همراه با افسردگی درونی تو را درک می‌کنم. تو هم‌چنان بی‌دروغ «ما»ی سال ۵۷ را زنده می‌کنی. من تو را دوست دارم چون نمی‌توانم به خودم راست نگويم که می‌دانم آن‌چه می‌گويی راست می‌گويی. اين واقعيت است که در جهان کنونی قله‌های ثروت با دست‌اندازی به پله‌های قدرت جايی برای رشد مردم باقی نمی‌گذارند.

در اين ميان، آقای احمدی‌نژاد اما چيزی وجود دارد که تو را در دنيای ۲۰۰۵ ما وصله‌ی ناجور می‌کند. پس اکنون با کمال تأسف تو تنها به درد آن می‌خوری که از دنيايی چنين آرمان‌باخته و بازيگر، افسرده شوی. دنيايی که در ۲۷ سال ساخته شده است و ما هم جزيی از اين دنيا هستيم. دنيا شرايط دشواری برای برای بازي راستگويان آفريده است اما هم‌جنسان قادرند دست يکديگر را بخوانند و...

دوست عزيز، به‌سادگی بگويم ما نمی‌توانيم خود را در سال ۵۷ متوقف کنيم. ديگر آن آن باورها از زندگی واقعی رخت بربسته است و در معادلات سخت کنونی، ما تنها تصميم‌گيرندگان بازی کنونی نيستيم. تو درست‌تر از آن و اصولگراتر از آن هستی که بتوانی در بازی پيچيده‌ی سياستگزاران آلوده به قدرت بازی کنی، پس به قول مدرس " اکنون کسی لازم است که قاعده‌های بازی اين جهان را آموخته باشد."

برای همين من رأی‌ام را به کسی می‌دهم که او را کم‌تر از تو دوست دارم اما کسی توانمندتر از تو در درک .اقعيت‌های امروز زندگی است. همه‌ی اميدم آن است که او لااقل اين‌بار با عطف به آرای تو بداند هنوز مردم محروم ما چشم به راه‌اند. پس گوشه‌چشمی به طبقه‌ی محروم داشته باشد و به سلامت اداره‌ی جامعه بها دهد. دوست عزيز من، تا کنون دو بار رأی داده‌ام و هر دو بار پشيمان. اين بار با آمادگی بيش‌تر بار ديگر پای صندوق رأی خواهم رفت و اما رآی‌ام را به ديگری خواهم داد که او را به اندازه‌ی تو دوست نمی‌دارم. روزگار غريبی است برادر.
به نقل از شماره‌ی فوق‌العاده‌ی شرق ـ ۱تيرماه ۱۳۸۴

Wednesday, June 22, 2005

هرچه بگندد نمکش میزنند/وای به روزی که بگندد نمک

آملی(عموی همین لاریجانی) بعد از کتک خوردن از انصار گفته که

حدود هفت سال پيش دو نفر براى رياست جمهورى نامزد شدند، بنده از فردى با اسم حمايت كردم، اما فرد مورد حمايت من حدود ۷ ميليون راى آورد و طرف ديگر بيش از بيست و چند ميليون راى آورد و رئيس جمهور شد، در طول اين سال ها حتى يك نفر از آن بيست و چند ميليون نفر نه تنها تعرضى به بنده نداشتند و هرگز توهين نكردند، بلكه بارها با محبت با هم صحبت داشتيم، اما امروز اعضاى شما كه عددى و تعداد بسيار اندكى هستيد، اين گونه رفتار مى كنيد، شماها چندين نفر بيشتر نيستيد و خيال و وهم داريد كه زياديد. دور خودتان مى نشينيد و گمان مى كنيد همه حقيقت را داريد و بى شماريد... و همه اسلام را داريد، برويد توبه كنيد. اين كارهاى شما نه اسلامى است نه دينى و نه اخلاقى



کی فکر میکرد که حماقت ما ، به تحریم و شعار دادن، کاری کند که مجبور باشیم بعد از ۸ سال و یک بار له کردن این طرف زیر پامون، برایش تبلیغ کنیم و به دستبوسیش برویم؟ از ترس کسانی که می‌خواهند تخت طاووس رو زنانه و عباس‌آباد را مردانه اعلام کنند، برای حفظ صیانت اسلام

لغتنامه دهخدا را که باز کنی، در مقابل حماقت نوشته: مردم ایران

Monday, June 20, 2005

این رگ لری کروبی بدجوری زده بالا!! طرف زده به اون بالا بالاها. عجب نامه‌ای نوشته.تازه از کلیه مسئولیتهای زیر نظر رهبری هم استعفا داده. داره این ماجرا جالب میشه. آخه یکی هم بخواد که از تقلب چیزی بگه، همین کروبیه. خیلی براش زور داره که اونقدر آراء رو دستکاری کنند که با اختلاف چندهزار رای، اون رو حذف کنند. ببینیم که بالاخره این رگ لری آقا چقدر توان مقابله با اون آقا رو داره

Sunday, June 19, 2005

شايد بايد می‌فهمیدیم، اسیر ناباوری‌ایم

این هم نتیجه انتخاب کردنمان... شایدم بهتر باشه بگم انتخاب نکردنمان. دیدیم که چه شد. هرچی داد زدیم که تحریم معنی ندارد، کسی گوشش بدهکار نشد. هرچی گفتیم با تحریم، فقط خودمان را تحریم میکنیم، کسی نخواست بفهمد. هرچی گفتیم تحریم، یعنی تحریم آراء معین و نه هیچ کس دیگر، کسی به روی خودش هم نیاورد. پای در یک کفش کردند که تحریم میکنیم

خوب این هم نتیجه‌اش. حالا بگین با این گلی که کاشتین، چه میکنید؟ میخواین از ترس اون مرتیکه بقول نبوی : نکبت! برین به هاشمی رفسنجانی رای بدین؟ به کسی که ۶ سال پیش، دم در مجلس خوار و خفیفش کردیم؟ های که چه خنده‌ای بکنه اون به ما. حالا که باید بریم دست بوسش که ما رو از دست جانی‌ها نجات بده

نمی‌خوام به این و اون ایراد بگیرم. راستش تلنگرش برامون بد هم نبود. شاید چشم گشایی باشه. شاید بفهمیم بالاخره که ایرانیان هنوز آمادگی آزادی رو ندارند. هنوز اولویتهای مهمتری از آزادی در ذهنشان است. هنوز پنجاه هزار تومان کروبی رو، عمامه رفسنجانی رو، رجائی بودن احمدی‌نژاد رو و اسلحه قالیباف رو به عقل و منطق و آزادی و جملات زیبای معین ترجیح میدهند. همون چیزهایی که دیگران را برایشان ارجح کرد بر مصدق. همان ها که انقلاب ۵۷ را تحویل آقایان داد. کار داریم، خیلی هم کار داریم که بفهمیم

هیچکداممان نشناخته‌ایم این جامعه را. نه اپوزوسیونی که تحریم کرد، نه آنی که رای داد. هر دو اشتباهات فاحشی کردیم. تحریمیان که یک دودوتا چهارتای ساده هم نتوانستند بکنند. چشمشان را بر واقعیات این جامعه بستند. ندیدند که به نیم‌نگاهی به گذشته، عیان است کهدست کم ۵۰ درصد رای می‌دهند. نفهمیدند که تحریم فقط و فقط کاستن از آراء معین است. چه که آنی که به احمدی‌نژاد رای می‌دهد که به دهن تو نظری ندارد. نفهمیدند دنیای امروز را و خواستند اوکراین بسازند. دریغ از اینکه اوکراین، اوکراین شد، چون مردم به خیابان آمدند، به آنکه در خانه لم دادند. آنها دستشان پر بود چون گفتند که ما رای دادیم و در رایمان دست برده شده. ما چه بگوییم. صحبت از تقلب در این انتخابات بیهوده‌ست. احمدی‌نژاد که با ۲۰ میلیون رای برنده نشده که بگوییم تقلب کرده. ۵ میلیون رای را به راحتی به کمک بسیج و دارودسته‌اش می‌توانست جمع بکند. حالا گیریم که تقلبی هم شده باشه. در حد ۵۰۰۰۰۰ رای. این هم جوشش را باید همان کروبی بزند تا شاید به نتیجه‌ای برسد. دردی از من و تو دوا نمی‌کند. ما چوب ساده‌اندیشی خودمان را میخوریم جان من

آنی هم که رای داد، به امید واهی دل بسته بود. فکر می‌کرد مردم امروز ایران، بعد از این ۲۵ سال، کمی با گذشته‌شان فرق کرده‌اند. کمی آزادی و دمکراسی را ارزش می‌نهند. اما افسوس که خواب و خیالی بیش نبود. ما رو باش که سر شلوغی‌های کوی، فکر می‌کردیم که مردم دیگه اجازه نمی‌دهد مفتخوران به قدرت قدیمشان بر‌گردند. افسوس

کار داریم. خیلی هم کارداریم. با جامعه‌ای طرفیم که ۸۰ درصدش آزادی و دمکراسی سرش نمی‌شود. مشغله‌اش چیز دیگریست. باید نیاز آزادی را درش ایجاد کرد. باید بفهمانی بهش که لنگی کار از کجاست. این هم همان کار فرهنگی‌ست که صحبتش را کردم. همان چیزی که اگر حاصل شد، شاید دیگر ما مردم مصدق‌ها را تنها نگذاشتیم. شاید توانستیم که فقط بر گذشته‌گان عیب نگذاریم. شاید خود را نیز در آینه فردا دیدیم و با آن نگاه امروز را قضاوت کردیم. آنگاه خواهیم دید که در کتابهای تاریخ آیندگان نوشته‌اند که مردم ایران زمین، آنانی را که حرف از آزادی میزدند را تحریم کردند و در خانه نشستند و بدینوسیله راه را بر متحجران هموار ساختند

Saturday, June 18, 2005

جواب رهبر

این هم جواب رهبر به تحریم کننده ها و هم به امثال من که رای دادن، چون فکر میکردند مردم ما آگاهیشان به اندازه کافی بالا رفته‌است. معلوم شد که هنوز کار بسیاری داریم و بقول بهنود باید فرهنگ سازی کنیم. فعلا قاتل دکتر سامی رو بعنوان نماینده کشور داشته باشیم تا بعد

Friday, June 17, 2005

به امید پیروزی

ما که رفتیم رای رو دادیم. امیدوارم که نتیجه همونی بشه که دنبالشیم. نمی‌دونم وضعیت آراء چطوریاست. تو خارج کشور که احتمالا تمام صندق‌ها به نفع معین رای میدند. نتیجه چند کشور شمرده شده، گویای این مطلب هست. اما داخل رو نمی‌دونم. امیدوارم که تقلب اونقدر نباشه که نتایج وارونه بشه

اون موقع‌ها که ما پای صندوق بودیم، معمولا امکان تقلب به اون شکل نبود. چون از طرف دولت مراقبت خوبی صورت می‌گرفت. قاعدتا این شرایط باید بهتر هم شده باشه. فقط در شهرهای کوچک ممکنه که دست برای تقلب باز باشه. امیدوارم که نتونند صندوق‌ها رو عوض کنند و رای‌های خودشون رو غالب کنند

با وضعیت گزارش شده امروز، تحریم به جایی نرسید. چه معیین رای بیاره و چه نیاره، با ۶۰ درصد رای مردم، هیچ مشروعیت نداشته‌ای از حکومت اخذ نشد. اگر به نتیجه نرسیم، و کسی غیر از معین به قدرت برسه، خوردن افسوس، تنها کار چهار سال آینده ما خواهد بود

اگر۲۸ مرداد مردم در خانه نمی ماندند، مصدق می ماند

ساعت چند بریم رای بدیم؟ میگم شاید اگه زودتر بریم، شد و ۲ بار رای دادیم به مصطفی معین!!!

آخ جوووووووووووووووووون، فعلا از اینجا که معین در اومد

این هم گواه داخل کشور.. امیدوارم که فقط کمتر تقلب کنند، مخصوصا بسیج

Thursday, June 16, 2005

پیش به سوی آینده‌ای دمکراتیک

همراه شو عزیز همراه شو عزیز
تنها نمان به درد
کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود
دشوار زندگی هرگز برای ما بی رزم مشترک آسان نمی شود
تنها نمان به درد همراه شو عزیز
همراه شو همراه شو همراه شو عزیز
همراه شو عزیز تنها نمان به درد
کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود
دشوار زندگی هرگز برای ما بی رزم مشترک آسان نمی شود

آه، مثل اینکه الکی بود، این طرف انصراف نداده. داشت تمام محاسباتم در مورد عاقل نبودن رفسنجانی بهم می‌ریخت. اما مثل اینکه نشد که بشه، افسوس!

ببینم، این خبر واقعی است که رفسنجانی انصراف داده؟ برای من که عجیب هست. اما ا واقعیت داشته باشه، عالی میشه، معین حتما دور اول انتخاب میشه
هوووووووووووووووووووووووووووووووووووووررررررررررررررررررررررررررررررررررررراا

Tuesday, June 14, 2005

این عمو جان، ظاهرا خیلی از دست من عصبانی شده. والا، تقصیر من نیست. نوشتن تمام دلایل با همه جزییات، زمان زیادی میبرد. اما به هر حال، اگه توضیحات من کافی نبوده، سعی میکنم کمی بیشتر توضیح بدم

ببینید، مسئله سپاه و ورود آن به ورطه سیاست و دغل بازیهای آنها را من و همه قبول داریم. اصلا این مسائل که چیزی نیست، خیلی عیوب دیگر را هم قبول دارم. من که نگفتم جمهوری اسلامی حکومت گل و بلبل است! اصلا به همین دلیل است که مینویسم و درباره انتخاباتش مینویسم. در عیوب حکومت فعلی، قوانین اساسی و مدنیش شکی نیست. بحث این است که من و تو چگونه و با چه ابزاری میخواهیم آن را تغییر دهیم. من در نوشته قبلی هم این موضوع رو بیان کردم. اصولا مطلبی هم که درباره تحریم انتخابات از طرف افرادی مانند گنجی گفتم، در همین باره بود. مشکل قضیه اینجاست که ایرادات آنها به قوانین فعلی و نظام حاکم کاملا وارد است. و اینکه چنین افرادی هم این موضوعات را بیان میکنند، کار را در توضیح علل رای دادن بسیار مشکل میسازد

حرف من ورای این ایراداتیست که همگی قبول داریم. بحث آن است که چگونه میخواهیم تغییرات را انجام دهیم. اگر به فکر انقلابید که همین جا راهمان از هم جدا میشود. من قضاوت در خوبی و بدی این اعتقاد نمیکنم. فقط از نظر من در شرایط کنونی و پس از تجربه انقلاب ۲۷ سال پیش، من آن را کار عملی و درستی نمی‌دانم. اگر انقلاب را به کنار بگذاریم، میماند اصلاحات. به شخصه تنها راه ایجاد دمکراسی را اصلاحات تدریجی و عمیق میدانم. روزی من هم آتشم آنقدر تند بود که فکر میکردم هنوز دوره اول ریاست جمهوری خاتمی به پایان نرسیده، ایران بهشت میشود. پس از مدتی و بدست آوردن این آگاهی و تجربه که مشکل ما پیش از آنکه سیاسی باشد، فرهنگی‌ست، سعی کردم خواسته‌هایخود را منطقی‌تر کنم. معنی این حرف این نیست که از هدفهایم گذشتم، بلکه تنها روشهای بدست آوردنش را در ذهنم تغییر دادم

خوب اگر حال روش اصلاحات را برگزیدیم، رای بدهیم یا تحریم کنیم؟ تحریم کنیم که چه بشود؟ کدام مشروعیت را میخواهیم از این حکومت بگیریم؟ کی مشروعیت داشته که ما امروز آن را باز بستانیم؟ خودمان را گول نزنیم بهتر است. اگر میخواهیم که از طریق فشار بین‌المللی به جایی برسیم که آن هم راهی نشدنیست و همانطور که نوشتم حداقل در کوتاه مدت، چیزی جز اسیری و بدبختی برایمان نمی‌آورد

از نظر من تنها راه و بهترین آن رای دادن و کمک به انتخاب معین است .معين آن چيزی را می‌خواهد که من و اکثريت مردمی که به خاتمی رای داديم می‌خواهیم. این رای به حرفهاییست که او میزند. اگر درست بنگریش، بسیار فراتر از سخنانیست که خاتمی به زبان می‌آورد. نه آنکه بخواهم خاتمی را در اینجا نقد کنم. شرایط آن زمان متفاوت بود و خاتمی آدمی دیگر بود. اما معین چیزهایی را میگوید که من بدنبالشم. می‌دانم که خود او هم می‌داند خیلی از این حرفها در حدود اختیاراتش نیست. اما همین گفتن‌ها نیازش را در جامعه بالا می‌برد. اگر او و تیمش هم بدنبالش باشند، خود دلیلی و روشی میشود برای وصول آن مطالبات. همانطور که خاتمی هم تا حدودی آنچه را که گفت، کرد و گفتمان جامعه را تا به سطح امروزی ارتقا داد

ایران امروز دیگر به قبل از سال ۱۳۷۶ باز نخواهد گشت. در این شکی نیست. اما این چیری نیست که من را قانع کند. ما باید به فکر اهدافمان باشیم و با اتخاذ روش مناسب و عملی، سعی در عملی کردن آنها کنیم

تفتستان به زیبایی نوشته که

من، به معین رای می دهم. نه به آنچه می تواند بکند، به آنچه می خواهد بکند. اگر نتوانست ،خود را و تو را هم مقصر می دانم. نه فقط او را... به جای "نمی تواند" دوست دارم بگویم کاری بکنیم که "بتواند." نه فقط به یک برگ تا شده رای، - که تازه همان را هم دریغ می کنیم! - که به پیگیری خواسته های نانوشته روی آن برگ... رای به معین، یک گام بیشتر نیست. به انگشت نشان دادن آن چیزی است که می خواهیم. به دست آوردن آن چیز، اما، خود داستان دیگری است. داستانی که نه خاتمی آغازگر ش بود و نه معین به پایان اش خواهد رساند. داستانی که تو و من زندگی اش می کنیم. چه کسی می خواهی بنویسدش؟ جز تو، و جز من..؟

Sunday, June 12, 2005

مسعود بهنود چند جمله زیبا نوشته درباره انتخابات تحت عنوان: گامی دیگر مانده

Saturday, June 11, 2005

بودن یا نبودن مسئله‌ای نیست ، رای دادن یا ندادن مسئله امروز است

اول این رو بگم که من فرض را بر این میگیرم که اگر قرار شد رای بدیم، به معین رای میدهیم. یعنی حداقل برای من جای سوالی در مورد فرد مورد انتخاب وجود ندارد. از بین کسانی که کاندیدا هستند، نظامی‌ها که اصلا جای بحث ندارند. قالیباف و رضایی هر چقدر هم که حرفهای قشنگ بار مردم کنند، تانکهای پشت سرشان را نمی‌توانند مخفی کنند. در نتیجه اینها قابل طرح نیستند. احمدی‌نژاد هم که خودش افتخار میکند که تیر خلاص زن اوین بوده، اگر سزاوار حلقه‌آویز شدن نباشد، لایق رای دادن قطعا نخواهد بود. لاریجانی هم با اون برادرهای خوشگل‌تر از خودش، هر چند هم که چندتا دکترا پشت اسمشون ردیف کرده باشند، به درد دسیسه چینی با انگلیسها میخورد تا ریاست جمهوری ایران. کروبی هم که روباهی بیش نیست. به یک سری چیزهای درهمی اعتقاد دارد که روزی در دامان خامنه‌ای غش میکند و روز دگر روی استالین. رفسنجانی در واقع تنها کسی‌است که شاید آدم را به دودلی بکشاند که آیا باید به او رای داد یا نه. البته ممکن است که ار منظر اقتصادی که بنگریم، در کوتاه مدت، رفسنجانی گزینه‌ای بحساب آید. اما بحث این است که این فرد مدت ۲۷ سال دارای مسولیتهای مهم در ایران بوده. کلیه جنایات در زمان او رخ داده. او کسی‌ست که اقتصاد را به این وضع کشانده. پس در واقع قبل از آنکه بگوییم رفسنجانی خواهد توانست اقتصاد را سروسامان دهد، باید گذشته اقتصادی او را مد نظر قرار دهیم. در کنار این مطالب، به عللی که در زیر ذکر خواهد شد، اگر شرکتی در انتخابات در کار باشد، نه بخاطر اصلاحات اقتصادی، بلکه برای اصلاحات سیاسی ست. در اینصورت، تنها گزینه مصطفی معین خواهد بود

سخت است در شرایطی که همه و همه از تحریم انتخابات سخن به میان می‌آورند، در ترقیب مردم به شرکت در رای گیری مطلب بنویسی. خصوصا که پس از ۸ سال تجربه خاتمی و آشکار شدن ضعفهای قانونی، سخت بتوان در مقابل موج انتقادها مقاومت کرد. من خود از کسانی بودم که با تمام توان در آن سالهای انتخاب خاتمی برای قانع کردن اطرافیان به شرکت در انتخابات تلاش کردم. امروز گرچه انتقادات فراوانی به این ۸ سال ریاست جمهوری او دارم، اما هنوز معتقدم در میان گزینه‌های موجود در زمان خودش انتخاب درستی انجام دادم. دلایل برای دفاع از آنچه کردم و کردیم بسیار زیاد است. اما اینجا مجال آن نیست. امروز، به مسئله امروز میرسیم

در مقاله احمد سلامتیان بیتی را دیدم که بسیار مناسب مطلبیست که می‌خواهم بیان کنم. نوشته بود

تو چون اختر خویش را میکنی بد، نکوهش مکن چرخ نیلوفری را

بررسی اینکه رای بدهیم یا ندهیم را با نظری بر علت رای ندادن جبهه تحریم کننده انتخابات آغاز میکنم. این منظر نتیجه رای ندادن در این انتخابات را عدم مشروعیت نظام در مجامع بین‌المللی میداند. از اینرو میخواهد با رای ندادن، شرایط را برای حکومتگران سخت کند. آنها را در انزوای جهانی قرار دهد و در نتیجه به نفع ملت از شرایط بهره‌برداری کند.

فرض را بر این بگیریم که این مسئله عملی باشد. یعنی بنوشته گنجی، همان ۲۰٪ رای در این انتخابات اخذ شود. در انصورت یکی از کاندیداهای محافظه‌کاران به قدرت میرسد. در کوتاه مدت این راه فقط و فقط شرایط را بر مردم دشوارتر خواهد کرد. تجربه نشان داده که این جماعت دست راستی، بر سر همه چیز با خارج از کشور به توافق میرسند، مادمی که بتوانند در داخل هر بلایی که خواستند سر مردم بیاورند. پس نتیجه این عمل ممکن است در سطح بین‌المللی آنها را از هارت و پورت کردن باز دارد و به امتیاز دادن وادارد، اما دودش به چشم من و شما خواهد رفت. شرایط هم از جهت سیاسی و هم اقتصادی میتواند صدها برابر از اینکه هست بدتر شود

در اینجا عده‌ای سر مخالفت بر می‌دارند که چون افرادی مانند گنجی، زرافشان، نوری و دیگر زندان سیاسی دیده‌ها اعلام تحریم کرده‌اند، نظر تو غلط است و باید به راه آنان رفت. من صد البته احترام و ارزش فراوانی برای گفتار و کردار این عزیزان قائل هستم. اما معتقدم که دیگر باید عاداتمان را عوض کنیم. زمان آن گذشته که زندان رفتن، شکنجه شدن یا خانواده شهید بودن، به خودی خود، توجیهی بر درستی گفته‌های اشخاص باشد. اگر به جوامع دمکراتیک نگاهی بیندازیم، درک خواهیم کرد که در این نظامها انسان حق انتخاب دارد. این حق امکان اشتباه کردن هم برایشان بوجود می‌آورد. مقصود این است که می‌توان بعضی نظرات یک فرد را قبول کرد و پسندید و دیگر نظرات همان شخص را رد کرد. پس اگر نظری از کسی را پسندیدیم که بخاطر آن به زندان افتاده بود، دلیل آن نمی‌شود که همه نظرات او را مانند وحی منزل قبول کنیم. باط هم تاکید میکنم که من بسیاری از عقاید این عزیزان را میپسندم و خود بدانها معتقد هستم. اما این امر دلیل آن نمی‌شود که دیگر گفته‌های آنها را نقد نکنم. خصوصا که این تنها راه تمرین دمکراسی‌ست. خوشبختابه این شرایط بیش از پیش را جامعه وجود دارد و مردم دارند از تایید یا تکذیب مطلق، نگاهشان را به نقاط خاکستری هم معطوف میدارند. این تمرین هم درواقع با دولت خاتمی آغاز شد. آنجا که همه ما با تمام تمجیدی که از عملکردهای مثبت او و دولتش میکردیم، انتقادات خود را نیز در جایی که احساس میکردیم، به زیان می‌آوردیم. درواقع دولت را از ضلاللهی و ولایت مطلقه‌ای و معصوم بودم، بر روی خاک می‌آوردیم و قابل نقد می‌دیدیم

برگردم سر بحث اصلی. نتیجه گفته‌های بالا آن است که من معتقدم باید در انتخابات شرکت کرد. این شرکت را اگر به نفع معیین باشد، بسیار مفیدتر از آن می‌پندارم که شرکت نکنیم و در امید عدم مشروعیت نظام باشیم. حقیقت این است که دمکراسی در ایران نیاز به ارتقاء فرهنگی جامعه دارد. این امر میسر نمی‌شود مادامی که ما به مرور زمان و در اثر همین فرایندهایی که نمونه آن را در این ۸ سال دیدیم دیدمان بازتر شود. بررسی اثرات مثبت دولت خاتمی در اجتماع ایران فرصتی مناصب میطلبد. اما دیدن همین بس که امروز هاشمی رفسنجانی و همه چکمه‌ پوش ها دم از حقوق مردم و آزادی میزنند. خاتمی گفتمان سیاسی ایران را عوض کرد. همان کاری که درواقع خواهد توانست ما را به سمت جامعه دمکرات پیش برد. نگاهی به حرفهای معین هم میتواند همین تغییرات را نوید دهد. هنوز اتفاقی نیفتاده، او توانسته است سیستم تبلیغاتی انتخابات را تغیید دهد. با انتخاب زودهنگام معاون اول و تیمهای تخصصی، درواقع بازی را تغییر داده‌اند. دیگر یک نفر نمی‌تواند بیاید و شکمی حرفهایش را به مردم بلغور کند. همه کاندیداها بر خود لازم دیدند که همین رویه را - حداقل در ظاهر - پیش گیرند و تخصص را بجای وعظ مسجدی قرار دهند

شرکت در انتخابات و رای دادن به معین، گامیست در جهت نهادینه سازی دمکراسی در ایران. قهر کردن و پشت کردن، که سیاست بسیاری از گروههای اپوزیسیون در طی سالیان گذشته بوده، ما را به جایی نخواهد رسند. روند دمکراسی ،هر چند کند، راهیست که باید در جامعه ما طی شود و در یک شب قابل انجام نیست. ما و تنها ما و بدست خودمان خواهیم توانست راه را برای فردایی روشن در جامعه هموار سازیم. به امید روزی که انتخاب درستمان باعث تعالی ایران و هموار کننده راه جمهوریت در کشورمان شود