دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Thursday, February 24, 2005

گلسرخی، 28 بهمن 1352 اعدام شد


معلم انشا از بچه ها خواسته بود در باره قهرمان تاریخ بنویسند. پسر بچه شروع به خواندن کرد:

-- قهرمان باید مردم را دوست داشته باشد. از مرگ و خطر نترسد. قهرمان باید مثل خسرو گلسرخی باشد ...

معلم با دستپاچگی کلام شاگرد را برید. در حالیکه زل زل به این شاخه شکستنی و تکیده که گونه های بی رنگ، چشم های گود افتاده ، لب های قیطانی بی خون و لباس پر وصله و مندرسش شناسنامه گویای او بود نگاه می کرد، ترسنده و مضطرب و در عین حال کنجکاو پرسید:

-- کی به تو گفته که قهرمان تاریخ باید مثل گلسرخی باشد؟

شاگرد بی خیال و مطمئن گفت :

-- پدرم گفت آقا ... من از او پرسیدم قهرمان تاریخ یعنی کی؟ او عکس گلسرخی را توی روزنامه به من نشان داد و گفت: " یعنی این ! ".

پیش از آنکه معلم به خود آید، شاگرد دیگری از ته کلاس انگشت سبابه اش را بلند کرد و صدای زیر و سوت مانندش را در فضا ریخت :

-- آقا ما هم در باره گلسرخی انشا نوشته ایم ...

Sunday, February 20, 2005

ما اگر چهارتا آدم چیزفهم مثل این فرخ نگهدار داشتیم، از این گرداب آخوندیسم زودتر در می‌آمدیم. اگر این مقاله اون رو بخونید، متوجه حرفم میشید. ایرانیانی که به اقتضای شرایط از ایران خارج شدند، بدلیل دوری از ایران و شرایط واقعی جامعه و به طبع اعتقادات قدیمشان، خیلی سخت با پیشرفت جامعه ایرانی جلو رفتند. نظر دادن درباره شدنی بودن این عمل کار من نیست. اما وقتی میبینم کسی مثل فرخ نگهدار توانسته است از آن شرایط و مواضع عبور کرده و پا به پای مردمش پیش رود، به شدنی بودن این امر معتقد میشوم. البته مقصودم نظر دادن در باره درست یا نادرست بودن مواضع گذشته او نیست. مقصودم این است که بگویم او با تمام این شرایط در این سالها و با اینکه در بطن یکی از تاثیرگذارترین جریاتات سیاسی ایران بوده، توانسته خود را همراه با شرایط ایران پیش ببرد و امروز ایران را بخوبی درک کند. کاری که اغلب ایرانیان تبعیدی عاجز از انجامش هستند. مقاله‌اش خواندن دارد. در قسمتی از آن می‌گوید

آقای خامنه‌ای!
درست برعکس، از کردار شما می‌خوانم که شما نیز دریافته‌اید که ایرانیان، بخصوص جوانان و زنان، برای ولایت شما نه پشیزی احترام قائلند و نه از غضب شما می‌ترسند. جامعه ایرانی، علیرغم انکارهای مسئولان ٣ قوه، مشتاق بازنگری در اساس نظام سیاسی، یعنی در اصل ولایت فقیه، است؛ با این امید که آن را با اصول دموکراسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر سازگار گرداند. سیر جاری تحول اوضاع سیاسی کشور چاره‌ای ندارد جز آنکه در همین مسیر پیش رود و می‌رود.
آنچه مرا نگران می‌سازد تصمیمی است که در واشینگتن گرفته شده و شما هنوز وانمود می‌کنید که آن را نمی‌شنوید. آقای بوش "حل مساله ایران" را در صدر کارهای خود قرار داده‌ و معنای آن این است که آنها اکنون مصمم شده‌اند که - به روشی لیبیایی یا فلسطینی، و اگر نشد به شیوه‌ای عراقی یا افغانی - به بحران ٢٥ ساله در مناسبات دو کشور پایان دهند. این که رئیس جمهور امریکا می‌گوید "ایران در صدر کشورهای حامی ترور قرار دارد" معنایش این نیست که بیشترین تروریست‌ها از ایران به دنیا صادر می‌شوند. این حرف معنایش آنست که حل "مساله ایران" در صدر دستور کار ایالات متحده امریکاست.

Saturday, February 19, 2005

پرستوی فراری از بهارم
يك امشب ميهمان اين ديارم
چون ماه از پشت خرمن ها برآيد
به ديدارم بيا چشم انتظارم

مرا گفتی كه دل دريا كن از دوست
همه دريا از آن ما كن ای دوست
دلم دريا شد ودادم به دستت
مكش دريا به خون پروا كن ای دوست

تن بيشه پر از مهتابه امشب
پلنگ كوه ها در خوابه امشب
به هر شاخی دلی سامان گرفته
دل من در برم بی‌تابه امشب

من و تو ساقه يك ريشه هستيم
نهال نازك يك بيشه هستيم
جدائی مان چه بار آورد؟ بنگر!
شكسته از دم يك تيشه هستيم

از سياوش كسرائی

Thursday, February 10, 2005

Wednesday, February 09, 2005

کاش منم بودم هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا - دلم تنگ شده







Monday, February 07, 2005

چرا در ٢٨ مرداد مصدق را تنها گذاشتید؟ خوب بخاطر دارم که گفت"توله سگ! اگر مصدق میماند ایران تجزیه می شد

Thursday, February 03, 2005

باید بگم که اولین باری هست که نقدی (گرچه مختصر) همه جانبه با توجه به خوبیها و بدیهای گذشته در این مقاله می‌خوانم. خوشحالم که بدون فحش و بد و بیراه و با دلیل و منطق دو کلمه حرف حساب میزنه. آخه در همه این سالها، منتقدین یا هرآنچه بدست آمده را در مقابل گذشته منفی می‌بینند و با فراموشی بدیهای گذشته که سبب امروزی اینچنین شده، دعا به جان اعلیحضرت می‌کنند و یا خوبیهای آن دوران را (گرچه شاید زیاد نبوده باشند) از یاد می‌برند و همه آن را استکباری و استعماری و ... میخوانند. همان نگاه سفید و سیاهی که البته خوشبختانه در نسل جدید دارد به محدوده خاکستری تبدیل میشود

خانم پهلوی شاید سختشان باشد اما اگر فراموش کرده‌اند ، از همان سلطنت طلبان هم بپرسند، معایب اعمال شاهنشاه را برایشان توضیح می‌دهند. اگر هم روزی قرار شود که دوباره در ایران سلطنتی برپا شود، چه کسی گفته که باید از خاندان پهلوی باشد؟ مگر وارثان قجرها و زندی‌ها و ... مدعی نیستند. باید قبول کرد که عمر سلطنت در ایران گذشته. گرچه اگر آخرین شاه با عمامه و عبا از ایران خارج شود