اول این رو بگم که من فرض را بر این میگیرم که اگر قرار شد رای بدیم، به معین رای میدهیم. یعنی حداقل برای من جای سوالی در مورد فرد مورد انتخاب وجود ندارد. از بین کسانی که کاندیدا هستند، نظامیها که اصلا جای بحث ندارند. قالیباف و رضایی هر چقدر هم که حرفهای قشنگ بار مردم کنند، تانکهای پشت سرشان را نمیتوانند مخفی کنند. در نتیجه اینها قابل طرح نیستند. احمدینژاد هم که خودش افتخار میکند که تیر خلاص زن اوین بوده، اگر سزاوار حلقهآویز شدن نباشد، لایق رای دادن قطعا نخواهد بود. لاریجانی هم با اون برادرهای خوشگلتر از خودش، هر چند هم که چندتا دکترا پشت اسمشون ردیف کرده باشند، به درد دسیسه چینی با انگلیسها میخورد تا ریاست جمهوری ایران. کروبی هم که روباهی بیش نیست. به یک سری چیزهای درهمی اعتقاد دارد که روزی در دامان خامنهای غش میکند و روز دگر روی استالین. رفسنجانی در واقع تنها کسیاست که شاید آدم را به دودلی بکشاند که آیا باید به او رای داد یا نه. البته ممکن است که ار منظر اقتصادی که بنگریم، در کوتاه مدت، رفسنجانی گزینهای بحساب آید. اما بحث این است که این فرد مدت ۲۷ سال دارای مسولیتهای مهم در ایران بوده. کلیه جنایات در زمان او رخ داده. او کسیست که اقتصاد را به این وضع کشانده. پس در واقع قبل از آنکه بگوییم رفسنجانی خواهد توانست اقتصاد را سروسامان دهد، باید گذشته اقتصادی او را مد نظر قرار دهیم. در کنار این مطالب، به عللی که در زیر ذکر خواهد شد، اگر شرکتی در انتخابات در کار باشد، نه بخاطر اصلاحات اقتصادی، بلکه برای اصلاحات سیاسی ست. در اینصورت، تنها گزینه مصطفی معین خواهد بود
سخت است در شرایطی که همه و همه از تحریم انتخابات سخن به میان میآورند، در ترقیب مردم به شرکت در رای گیری مطلب بنویسی. خصوصا که پس از ۸ سال تجربه خاتمی و آشکار شدن ضعفهای قانونی، سخت بتوان در مقابل موج انتقادها مقاومت کرد. من خود از کسانی بودم که با تمام توان در آن سالهای انتخاب خاتمی برای قانع کردن اطرافیان به شرکت در انتخابات تلاش کردم. امروز گرچه انتقادات فراوانی به این ۸ سال ریاست جمهوری او دارم، اما هنوز معتقدم در میان گزینههای موجود در زمان خودش انتخاب درستی انجام دادم. دلایل برای دفاع از آنچه کردم و کردیم بسیار زیاد است. اما اینجا مجال آن نیست. امروز، به مسئله امروز میرسیم
در مقاله احمد سلامتیان بیتی را دیدم که بسیار مناسب مطلبیست که میخواهم بیان کنم. نوشته بود
تو چون اختر خویش را میکنی بد، نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
بررسی اینکه رای بدهیم یا ندهیم را با نظری بر علت رای ندادن جبهه تحریم کننده انتخابات آغاز میکنم. این منظر نتیجه رای ندادن در این انتخابات را عدم مشروعیت نظام در مجامع بینالمللی میداند. از اینرو میخواهد با رای ندادن، شرایط را برای حکومتگران سخت کند. آنها را در انزوای جهانی قرار دهد و در نتیجه به نفع ملت از شرایط بهرهبرداری کند.
فرض را بر این بگیریم که این مسئله عملی باشد. یعنی بنوشته گنجی، همان ۲۰٪ رای در این انتخابات اخذ شود. در انصورت یکی از کاندیداهای محافظهکاران به قدرت میرسد. در کوتاه مدت این راه فقط و فقط شرایط را بر مردم دشوارتر خواهد کرد. تجربه نشان داده که این جماعت دست راستی، بر سر همه چیز با خارج از کشور به توافق میرسند، مادمی که بتوانند در داخل هر بلایی که خواستند سر مردم بیاورند. پس نتیجه این عمل ممکن است در سطح بینالمللی آنها را از هارت و پورت کردن باز دارد و به امتیاز دادن وادارد، اما دودش به چشم من و شما خواهد رفت. شرایط هم از جهت سیاسی و هم اقتصادی میتواند صدها برابر از اینکه هست بدتر شود
در اینجا عدهای سر مخالفت بر میدارند که چون افرادی مانند گنجی، زرافشان، نوری و دیگر زندان سیاسی دیدهها اعلام تحریم کردهاند، نظر تو غلط است و باید به راه آنان رفت. من صد البته احترام و ارزش فراوانی برای گفتار و کردار این عزیزان قائل هستم. اما معتقدم که دیگر باید عاداتمان را عوض کنیم. زمان آن گذشته که زندان رفتن، شکنجه شدن یا خانواده شهید بودن، به خودی خود، توجیهی بر درستی گفتههای اشخاص باشد. اگر به جوامع دمکراتیک نگاهی بیندازیم، درک خواهیم کرد که در این نظامها انسان حق انتخاب دارد. این حق امکان اشتباه کردن هم برایشان بوجود میآورد. مقصود این است که میتوان بعضی نظرات یک فرد را قبول کرد و پسندید و دیگر نظرات همان شخص را رد کرد. پس اگر نظری از کسی را پسندیدیم که بخاطر آن به زندان افتاده بود، دلیل آن نمیشود که همه نظرات او را مانند وحی منزل قبول کنیم. باط هم تاکید میکنم که من بسیاری از عقاید این عزیزان را میپسندم و خود بدانها معتقد هستم. اما این امر دلیل آن نمیشود که دیگر گفتههای آنها را نقد نکنم. خصوصا که این تنها راه تمرین دمکراسیست. خوشبختابه این شرایط بیش از پیش را جامعه وجود دارد و مردم دارند از تایید یا تکذیب مطلق، نگاهشان را به نقاط خاکستری هم معطوف میدارند. این تمرین هم درواقع با دولت خاتمی آغاز شد. آنجا که همه ما با تمام تمجیدی که از عملکردهای مثبت او و دولتش میکردیم، انتقادات خود را نیز در جایی که احساس میکردیم، به زیان میآوردیم. درواقع دولت را از ضلاللهی و ولایت مطلقهای و معصوم بودم، بر روی خاک میآوردیم و قابل نقد میدیدیم
برگردم سر بحث اصلی. نتیجه گفتههای بالا آن است که من معتقدم باید در انتخابات شرکت کرد. این شرکت را اگر به نفع معیین باشد، بسیار مفیدتر از آن میپندارم که شرکت نکنیم و در امید عدم مشروعیت نظام باشیم. حقیقت این است که دمکراسی در ایران نیاز به ارتقاء فرهنگی جامعه دارد. این امر میسر نمیشود مادامی که ما به مرور زمان و در اثر همین فرایندهایی که نمونه آن را در این ۸ سال دیدیم دیدمان بازتر شود. بررسی اثرات مثبت دولت خاتمی در اجتماع ایران فرصتی مناصب میطلبد. اما دیدن همین بس که امروز هاشمی رفسنجانی و همه چکمه پوش ها دم از حقوق مردم و آزادی میزنند. خاتمی گفتمان سیاسی ایران را عوض کرد. همان کاری که درواقع خواهد توانست ما را به سمت جامعه دمکرات پیش برد. نگاهی به حرفهای معین هم میتواند همین تغییرات را نوید دهد. هنوز اتفاقی نیفتاده، او توانسته است سیستم تبلیغاتی انتخابات را تغیید دهد. با انتخاب زودهنگام معاون اول و تیمهای تخصصی، درواقع بازی را تغییر دادهاند. دیگر یک نفر نمیتواند بیاید و شکمی حرفهایش را به مردم بلغور کند. همه کاندیداها بر خود لازم دیدند که همین رویه را - حداقل در ظاهر - پیش گیرند و تخصص را بجای وعظ مسجدی قرار دهند
شرکت در انتخابات و رای دادن به معین، گامیست در جهت نهادینه سازی دمکراسی در ایران. قهر کردن و پشت کردن، که سیاست بسیاری از گروههای اپوزیسیون در طی سالیان گذشته بوده، ما را به جایی نخواهد رسند. روند دمکراسی ،هر چند کند، راهیست که باید در جامعه ما طی شود و در یک شب قابل انجام نیست. ما و تنها ما و بدست خودمان خواهیم توانست راه را برای فردایی روشن در جامعه هموار سازیم. به امید روزی که انتخاب درستمان باعث تعالی ایران و هموار کننده راه جمهوریت در کشورمان شود