دوزخی
گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست
Wednesday, July 26, 2006
Tuesday, July 25, 2006
یاد دوران
به این میگن نوستالژی. وقتی که این ور دنیا تو دفتر کارت نشستی و سر ظهر ظرف غذات رو که باز میکنی، بوی ماهی و سبزی پلو میبردت به ۱۱-۱۲ سال پیش تو حیاط مدرسه، زیر درخت چنار، بعد از بازی بسکتبال و زمانی که ناظم دبیرستان داد میزنه : توپها رو تحویل بدید دفتر. وقت نماز ظهر و عصر شد
وقتی از نماز در میرفتی و غذا رو میخوردی، چقدر میچسبید اون سبزی پلو . عاشق بوشم مخصوصا وقتی با بوی تن ماهی قاطی شده باشه
یادش بخیر مدرسه
وقتی از نماز در میرفتی و غذا رو میخوردی، چقدر میچسبید اون سبزی پلو . عاشق بوشم مخصوصا وقتی با بوی تن ماهی قاطی شده باشه
یادش بخیر مدرسه
Thursday, July 20, 2006
روشنفکر دينی
باز هم هادی خرسندی
بگو در باب روشنفکر دینی
که مریخیست ایشان یا زمینی؟
طرفدار کدامین مکتب است او
فرویدی یا که زین العابدینی؟
کدامین راه فکری را بپوید
امامزاده حسینی یا لنینی؟
جهان بینی ایشان تا چه حد است
فراتر گر رود از حد بینی
کدامین فلسفه را میبرد پیش
دکارتی یا امیرالمؤمنینی؟
چه گوید بابت آغاز انسان
کلیسا مسجدی یا داروینی؟
نویسد بهر زن ها حکم اعدام
به جرم نقشه سقط جنینی؟
بفرما بابت سلمان رشدی
چه باشد حکم روشنفکر دینی؟
بگو با فکر روشن صیغه ها را
تکاتک می پسندد یا دوجینی؟
شترمرغست یا انسان عاقل
بلاتصمیم در آنی و اینی؟
مسلمان است از روی صداقت
و یا از مؤمنان ویترینی؟
بگو با او تدّین با تفکّر
ندارد جان مؤمن همنشینی
برایت فکر کرده دینت از پیش
نهاده روی میز و توی سینی
در آنچه مرجع تقلید گوید
نه شک جایز بود نه بازبینی
تعبّد خواهد از تو دین و باید
که تو باشی مطیعش با متینی
تو میخواهی که روشنفکر باشی؟
خدا را داری و خرما بچینی؟
بفرما! جای خرما نوش جان کن
شله زرد لذیذ اربعینی
بچسب ای جان مؤمن قاچ زین را
مکن بهر خود عنوان آفرینی
مسلمانی، خودش کار کمی نیست
امیدوارم که خیرش را ببینی
برو از مؤمنان محترم باش
به خرسندی نگر، ثابت قدم باش!
بگو در باب روشنفکر دینی
که مریخیست ایشان یا زمینی؟
طرفدار کدامین مکتب است او
فرویدی یا که زین العابدینی؟
کدامین راه فکری را بپوید
امامزاده حسینی یا لنینی؟
جهان بینی ایشان تا چه حد است
فراتر گر رود از حد بینی
کدامین فلسفه را میبرد پیش
دکارتی یا امیرالمؤمنینی؟
چه گوید بابت آغاز انسان
کلیسا مسجدی یا داروینی؟
نویسد بهر زن ها حکم اعدام
به جرم نقشه سقط جنینی؟
بفرما بابت سلمان رشدی
چه باشد حکم روشنفکر دینی؟
بگو با فکر روشن صیغه ها را
تکاتک می پسندد یا دوجینی؟
شترمرغست یا انسان عاقل
بلاتصمیم در آنی و اینی؟
مسلمان است از روی صداقت
و یا از مؤمنان ویترینی؟
بگو با او تدّین با تفکّر
ندارد جان مؤمن همنشینی
برایت فکر کرده دینت از پیش
نهاده روی میز و توی سینی
در آنچه مرجع تقلید گوید
نه شک جایز بود نه بازبینی
تعبّد خواهد از تو دین و باید
که تو باشی مطیعش با متینی
تو میخواهی که روشنفکر باشی؟
خدا را داری و خرما بچینی؟
بفرما! جای خرما نوش جان کن
شله زرد لذیذ اربعینی
بچسب ای جان مؤمن قاچ زین را
مکن بهر خود عنوان آفرینی
مسلمانی، خودش کار کمی نیست
امیدوارم که خیرش را ببینی
برو از مؤمنان محترم باش
به خرسندی نگر، ثابت قدم باش!
Thursday, July 13, 2006
و اینگونه بود که «شما» به دنبال خمینی راه افتادید
مقاله ف.م.سخن با عنوان «و اينگونه بود که به دنبال خمينی به راه افتاديم » را در گویا خواندم. راستش شاید در مورد زمان خمینی درست بگوید، اما درمورد الان در اشتباه است
مینویسد
سوال خود را در جا و بیتعارف مطرح میکنيم: آيا راهی که میرويم صحيح است؟ میگوييم به نظر ما صحيح نيست. سوال میکنيم پس چرا اين راه را میرويم؟ پاسخ میدهيم: اين راه ناصحيح را میرويم، برای همبستگی با خودمان و با عزيزان دربندمان. برای جلب نظر جهانيان به ظلمی که بر انديشمندان کشورمان میرود. برای جلب نظر جهانيان به اين که ما جنگ نمیخواهيم، بمب اتم نمیخواهيم، کشتار نمیخواهيم، بنيادگرايی نمیخواهيم، خشونت و تروريسم نمیخواهيم
نمیدانم چرا میگوید که این راه صحیح نیست. بنظر من که کاملا هم صحیح است. این کاملا با کار آن زمان شما متفاوت است که بدنبال خمینی راه افتادید. گنجی امروز جز حقوق بشر نمیگوید. دمکراسی که او میخواهد اسلامی نیست. گرچه میخواهد بگوید که اسلام ، آنی نیست که حکومت ایران میگوید، اما این موضوع ضرری به بحث حقوق بشر نمیزند. پس من با ف.م.سخن مخالفم و میگویم که: این راه صحیح است. ما اینبار نه مانند بار قبل «گوسفند وار»، بلکه با آگاهی صدای آزادیخواهی را دست یاری دادیم. ما با چشمانی باز اعتراض خود را بیان میکنیم. گنجی فقط نماد است. او رهبر هیچکدام ما نیست
قبول دارم که کار نویسنده، انقلاب کردن نیست. اما ما هم قصد انقلاب نداریم. آری. اين راه را میرويم چون با روش گنجی موافقیم؛ اين راه را میرويم و اطمينان داريم که به نتیجه میرسیم، هرچند مسیر طولانی را لازم باشد بپیماییم
مینویسد
سوال خود را در جا و بیتعارف مطرح میکنيم: آيا راهی که میرويم صحيح است؟ میگوييم به نظر ما صحيح نيست. سوال میکنيم پس چرا اين راه را میرويم؟ پاسخ میدهيم: اين راه ناصحيح را میرويم، برای همبستگی با خودمان و با عزيزان دربندمان. برای جلب نظر جهانيان به ظلمی که بر انديشمندان کشورمان میرود. برای جلب نظر جهانيان به اين که ما جنگ نمیخواهيم، بمب اتم نمیخواهيم، کشتار نمیخواهيم، بنيادگرايی نمیخواهيم، خشونت و تروريسم نمیخواهيم
نمیدانم چرا میگوید که این راه صحیح نیست. بنظر من که کاملا هم صحیح است. این کاملا با کار آن زمان شما متفاوت است که بدنبال خمینی راه افتادید. گنجی امروز جز حقوق بشر نمیگوید. دمکراسی که او میخواهد اسلامی نیست. گرچه میخواهد بگوید که اسلام ، آنی نیست که حکومت ایران میگوید، اما این موضوع ضرری به بحث حقوق بشر نمیزند. پس من با ف.م.سخن مخالفم و میگویم که: این راه صحیح است. ما اینبار نه مانند بار قبل «گوسفند وار»، بلکه با آگاهی صدای آزادیخواهی را دست یاری دادیم. ما با چشمانی باز اعتراض خود را بیان میکنیم. گنجی فقط نماد است. او رهبر هیچکدام ما نیست
قبول دارم که کار نویسنده، انقلاب کردن نیست. اما ما هم قصد انقلاب نداریم. آری. اين راه را میرويم چون با روش گنجی موافقیم؛ اين راه را میرويم و اطمينان داريم که به نتیجه میرسیم، هرچند مسیر طولانی را لازم باشد بپیماییم
Monday, July 10, 2006
اعتصاب غذا برای رعایت حقوق بشر در ایران
Dear Friends,
As you may know, On July 14, there will be a three-day global hunger strike in many cities such as New York in front of the United Nations, San Jose, Berlin, Koln and London to demand the release of three prominent Iranian prisoners of conscience whose imprisonment symbolizes the systematic attack on human rights that the Iranian government is carrying out against its people on a daily basis. This strike is organized with the help of Akbar Ganji and other political and human rights activists.
You can find more information and sign the petition at Free Political Prisoners in Iran
The official partner of this strike in Los Angeles and Southern California is "The committee for human rights and freedom of political prisoners in Iran-Southern California ". In order to let more people, especially international society, become aware of this hunger-strike, a decision was made to buy an ad in LA times, publish the petition and write in support of this global strike. This will definitely help in promoting our goals.
Dear Friends, we need your support to buy this ad in LA times. It is not going to be a cheap one. This ad will nearly cost $ 35,784$. With the help of all those who care about the human-rights in Iran, we can do this. Please let me know if and by how much you can support this ad. Every dollar counts. If you can even pay 1$, we appreciate it. That will bring us one step further to accomplishing our goal of democracy in Iran.
In order to make it easier for you to transfer the money, and to prevent any kind of perception of fraud, please send your money to:
Washington Mutual Bank,
Hamsayegan
Account #1852593673
Westwood branch
1550 westwood Blvd.
LA. CA.90024
Attention:
Please write on your check or in the description of your transfer: "LA Times Petition".
You can contact us by: (Democracy.in.Iran AT gmail.com )
Please send this message to the people who you think may be willing to take part in this action.
Shad o azad bashid
متاسفانه تیم نظامی امنیتی حاکم در قوای سه گانه جمهوری اسلامی ایران
بی اعتنا به نامه نگاری و اعتراض های مسالمت آمیز نهادهای حقوق بشری داخلی و بین المللی هر روز ابعاد گسترده تری به سرکوب و حبس فعالان جامعه مدنی ایران می بخشند و در این یک سال که توانسته اند قدرت را یکجا قبضه نمایند ؛ نشان داده اند که جز سرکوب، ضرب وشتم و حبس پاسخ دیگری برای منتقدان و روشنفکران ندارند.
این جماعت با به تعطیلی کشاندن روزنامه ها ی مستقل و مجبور ساختن معدود روزنامه های باقیمانده به سانسور شدید اخبار بر این گمان اند که در سکوت حاکم بر فضای رسانه ایی کشور می توانند هر صدایی را در گلو خفه کنند و با چنین استراتژی به تجمعات اعتراضی یورش می برند. سرکوب اعتراضات مردمی در آذربایجان ، خوزستان و کردستان، سرکوب تجمعات اعتراضی کارگران، زنان و دانشجویان طی یکسال گذشته که در پاره ای موارد به قتل نیز متوسل شده اند، نمونه هایی از نقض آشکار حقوق بشر در جمهوری اسلامی است. آنها به این نیز بسنده نکرده و با دستگیری و حبس روشنفکران، وکلای دادگستری و فعالان سیاسی، دانشجویی و کارگری نشان داده اند که راه سعید امامی ها را از سرگرفته اند و جز به حذف فیزیکی مخالفان و منتقدان رضایت نمی دهند.
در چنین فضایی جنبش دموکراسی خواهی ایران نیازمند همبستگی و حمایت تمامی ایرانیان در اقصی نقاط جهان است و جز با شکل گیری چنین اتحادی نمی توان به توقف نقض گسترده حقوق بشر در داخل کشور امید بست. لذا ما امضا کنندگان ذیل با استقبال از پیشنهاد اکبر گنجی نماد مقاومت و استقامت که به تازگی با گذراندن بیش از ۲۲۲۲ روز حبس از زندان رهایی یافته است ، اعلام می کنیم چنانچه سه زندانی سیاسی عقیدتی، آقایان مهندس علی اکبر موسوی خوئینی نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی و دبیر کل سازمان دانش آموختگان ادوار تحکیم، به عنوان نماد دانشجویی، دکتر رامین جهانبگلو فیلسوف و استاد دانشگاه به عنوان نماد روشنفکری و منصور اسانلو رئیس سندیکای کارگران شرکت واحد به عنوان نمادی کارگری آزاد نشوند؛ در روزهای ۱۴ — ۱۶ جولای (۲۳ — ۲۵ تیر) در اعتصاب غذای جهانی شرکت کرده و از عموم آزادی خواهان جهان می خواهیم ما را در این حرکت مدنی همراهی کنند.
زمان : ۱۴ — ۱۶ جولای
مکان : نیویورک — مقابل سازمان ملل متحد با حضور اکبر گنجی
Sunday, July 09, 2006
Friday, July 07, 2006
اصلاحات رادیکال
داشتم قسمت پانزدهم مقاله دکتر علمداری را میخواندم. مطلبی به ذهنم آمد درباره اصلاحات رادیکال
از میان کسانی که معتقد به تغییرات رادیکال در ایرانند، کسانی معتقدند که روش این تغییرات هم باید رادیکال باشد. کسانی دنبال روش انقلابی هستند که از بحث من خارجند. کسان دیگری مانند گنجی اما معتقد به اصلاحات «انقلابی» هستند. آنها انتخابات را تحریم میکنند و با همه چیز مخالفت میکنند. اما هیچ راهکار عملی نشان نمیدهند. من هنوز متوجه نمیشوم که از آخر چنین عملی چگونه اصلاحات حاصل میشود. چگونه در عمل نهادهای قدرت را در دست میگیریم و چگونه مثلا قانون اساسی را اصلاح میکنیم. راستش فکر میکنم که در مقام تئوری، آن سخنان خوب باشد. اصلا ایدال است. اما همیشه در عمل باید روشهایی را برای دستیابی به مقاصد پیدا کرد. سخنان آنچنانی را من همچون مدینه فاضلهای میبینم که بودنش گرچه برای پیشرفت خوب است، اما ضمانت اجرایی ندارد
خود من هم اما به اصلاحات رادیکال معتقدم. اما آن را بعنوان هدف و نه وسیله میبینم. هدف من اصلاحات رادیکال در ساختار قدرت سیاسی در ایران و در قانون اساسی است. هدف من هم شاید چون دیگران، برقراری دمکراسی واقعی (جهانی به گفته گنجی) در ایران و برای مردم ایران است. اما وسیله رسیدن به این هدف را مبارزات سیاسی و استفاده از اندک امکاناتی که در شرایط کنونی داریم، میدانم. بنظر من، همانطور که قبلا هم نوشتم، مثلا شرکت در انتخابات مهم است تا احمدینژاد آدمی بقدرت نرسد. این مهم است چرا که در سایه بودم همان دکترمعین بقول علمداری «مقید به نظام ولایت فقیه و قانون اساسی» حرفهایی میشد زد که امروز نمیتوان. در سایه همان میشد مردم را آگاهتر ساخت که بنظر من آگاهی آنان از هر مبارزه سیاسی کارسازتر خواهد بود
راستش اینکه، این یا آن، روش کار نیست. باید هم این و هم آن را جایگزین کرد. باید هم رای داد به «بهترین کاندید موجود» و هم از او انتقاد کرد و مانع سکونش شد. هم از آن طرف وقت صرف آموزش و ارتقاء خواستهای جامعه شد. در عین حال باید همت کرد و نهادهای مدنی را در جامعه جا انداخت. این نهادها هستند که در نهایت پایهای سیستم دمکراسی را میسازند. از جامعه پوپولیستی کنونی ایران، چیزی جز احمدینژاد در نمیاید
پیشنهاد «عهد و قرار بستن خردمندانه در شرکت سهامی اصلاحات» ارائه شده توسط دکتر علمداری اما برای من بسی گنگ و نامفهوم است. گرچه ظاهرا بعنوان هدف بسیار جالب است، اما نمیدانم چگونه در عمل اجرا میشود. شاید آن هم زیربنایی باشد برای همان حرکت بسوی جامعه مدنی مورد انتظار. شاید چنان شرکت سهامی بتواند نمایندگی خواستهای مردمی را بکند که قبلا انتظاراتشان را از طریق نهادهای مدنی، دسته بندی کردهاند
از میان کسانی که معتقد به تغییرات رادیکال در ایرانند، کسانی معتقدند که روش این تغییرات هم باید رادیکال باشد. کسانی دنبال روش انقلابی هستند که از بحث من خارجند. کسان دیگری مانند گنجی اما معتقد به اصلاحات «انقلابی» هستند. آنها انتخابات را تحریم میکنند و با همه چیز مخالفت میکنند. اما هیچ راهکار عملی نشان نمیدهند. من هنوز متوجه نمیشوم که از آخر چنین عملی چگونه اصلاحات حاصل میشود. چگونه در عمل نهادهای قدرت را در دست میگیریم و چگونه مثلا قانون اساسی را اصلاح میکنیم. راستش فکر میکنم که در مقام تئوری، آن سخنان خوب باشد. اصلا ایدال است. اما همیشه در عمل باید روشهایی را برای دستیابی به مقاصد پیدا کرد. سخنان آنچنانی را من همچون مدینه فاضلهای میبینم که بودنش گرچه برای پیشرفت خوب است، اما ضمانت اجرایی ندارد
خود من هم اما به اصلاحات رادیکال معتقدم. اما آن را بعنوان هدف و نه وسیله میبینم. هدف من اصلاحات رادیکال در ساختار قدرت سیاسی در ایران و در قانون اساسی است. هدف من هم شاید چون دیگران، برقراری دمکراسی واقعی (جهانی به گفته گنجی) در ایران و برای مردم ایران است. اما وسیله رسیدن به این هدف را مبارزات سیاسی و استفاده از اندک امکاناتی که در شرایط کنونی داریم، میدانم. بنظر من، همانطور که قبلا هم نوشتم، مثلا شرکت در انتخابات مهم است تا احمدینژاد آدمی بقدرت نرسد. این مهم است چرا که در سایه بودم همان دکترمعین بقول علمداری «مقید به نظام ولایت فقیه و قانون اساسی» حرفهایی میشد زد که امروز نمیتوان. در سایه همان میشد مردم را آگاهتر ساخت که بنظر من آگاهی آنان از هر مبارزه سیاسی کارسازتر خواهد بود
راستش اینکه، این یا آن، روش کار نیست. باید هم این و هم آن را جایگزین کرد. باید هم رای داد به «بهترین کاندید موجود» و هم از او انتقاد کرد و مانع سکونش شد. هم از آن طرف وقت صرف آموزش و ارتقاء خواستهای جامعه شد. در عین حال باید همت کرد و نهادهای مدنی را در جامعه جا انداخت. این نهادها هستند که در نهایت پایهای سیستم دمکراسی را میسازند. از جامعه پوپولیستی کنونی ایران، چیزی جز احمدینژاد در نمیاید
پیشنهاد «عهد و قرار بستن خردمندانه در شرکت سهامی اصلاحات» ارائه شده توسط دکتر علمداری اما برای من بسی گنگ و نامفهوم است. گرچه ظاهرا بعنوان هدف بسیار جالب است، اما نمیدانم چگونه در عمل اجرا میشود. شاید آن هم زیربنایی باشد برای همان حرکت بسوی جامعه مدنی مورد انتظار. شاید چنان شرکت سهامی بتواند نمایندگی خواستهای مردمی را بکند که قبلا انتظاراتشان را از طریق نهادهای مدنی، دسته بندی کردهاند
Wednesday, July 05, 2006
نمیدانم باید متاسف بود یا خوشحال. همانهایی که گنجی رو در کنفرانس برلین آنطور مورد لطف قرار دادند، پس آزاد شدنش قهرمانش نامیدند. گنجی که همان است که بود. درد این است که اینان هم شاید همان باشند که بودند
چرا بعضی ها میخواهند همه را تا پای مرگ بفرستند و اگر برگشت، آنگاه قهرمانش نامند؟ من این را نمیفهمم. امروز آنچنان نوکر سینه چاک گنجی شدند که بیا و ببین. واقعا این برخورد برایم عجیب است. آنروز ۱ دقیقه نمیگذاشتند حرف بزند ببینند چه میگوید. امروز گوش نداده به آنچه میگوید، دنبال خدمت به اوید. چرا بعضیها گوسفند را در ذهنها بیاد میآورند
از نظر من، گنجی و افشاری و مانند آنها، هم آنروز و هم امروز، انسانهای آزادهای هستند که برای برقراری آزادی و دمکراسی برای مردمشان میجنگند. همانها که میگفتند : «دمکراسی محصول انسانهای دمکرات است». آن دیگران اما انسانهای دورویی هستند که از زجر کشیدن دیگران شادمانند. امید آنکه هیچگاه چنین آدمیان قدرت را در دست نگیرند
چرا بعضی ها میخواهند همه را تا پای مرگ بفرستند و اگر برگشت، آنگاه قهرمانش نامند؟ من این را نمیفهمم. امروز آنچنان نوکر سینه چاک گنجی شدند که بیا و ببین. واقعا این برخورد برایم عجیب است. آنروز ۱ دقیقه نمیگذاشتند حرف بزند ببینند چه میگوید. امروز گوش نداده به آنچه میگوید، دنبال خدمت به اوید. چرا بعضیها گوسفند را در ذهنها بیاد میآورند
از نظر من، گنجی و افشاری و مانند آنها، هم آنروز و هم امروز، انسانهای آزادهای هستند که برای برقراری آزادی و دمکراسی برای مردمشان میجنگند. همانها که میگفتند : «دمکراسی محصول انسانهای دمکرات است». آن دیگران اما انسانهای دورویی هستند که از زجر کشیدن دیگران شادمانند. امید آنکه هیچگاه چنین آدمیان قدرت را در دست نگیرند
Saturday, July 01, 2006
اصلاح طلبان حکومتی یا اصلاحات
به بهانه سخنرانی دکتر کاظم علمداری در ا نجمن مدافع دمکراسی درايران - لس آنجلس- کاليفرنيا
طی هفتههای اخیر، دکتر علمداری در سلسله مقالاتی که در ایران امروز منتشر شد، به بررسی دلایل شکست اصلاحات در دوره خاتمی پرداختند. چهارشنبه گذشته هم سخنرانی به همین منطور ایراد کردند. به این بهانه، نکاتی را من در اینجا میآورم:
اول اینکه از نظر من، اصلاحات در جامعه ایران، روندیست غیر قابل برگشت. ممکن است در ظاهر زمانی کند یا متوقف شود، اما باز به پیش میرود. این جنبش شکست نمیخورد، هر چند ممکن است چند صباحی بجای صحنه سیاسی، در زوایای دیگر اجتماع فعال باشد. بعد اینکه، باید توجه داشت مقاله مورد بحث، به ،«علل شکست» میپردازد. در نتیجه مباحثی چون دستاوردهای دوره ۸ ساله زمامدادی خاتمی و این قبیل مسائل، گرچه بسیار با اهمیت اما، خارج موضوع است. این را گفتم که به خیل جماعتی که هرچه مشکل هست را برسر خاتمی میشکنند، نپیوسته باشم. با تمام انتقاداتی که به او دارم، اما دستاوردهای دوره ریاست جمهوریش را بخوبی میدانم و ارج مینهم. با توجه به این نکته انتقاداتی به بحث شکست اصلاحات دارم
از روزی که بحث چرایی شکست اصلاحات مطرح شد، نکتهای اساسی همیشه نادیده گرفته شده و یا حداقل باندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته. «اصلاحات» حکومتی، آن هم بتوسط آنهایی که در آن ۸ سال در این کار دخیل بودند، شکست خورد. تازه در اینجا هم باید شکست را معنی کرد تا اشتباهی در برداشت نباشد. اگر فقط ناکامی در انتخابات را در نظر بگیریم، البته که یک شکست بود. در غیر این صورت، بسیار نکته ظریفیست این مسئله شکست. واقعا باید دید که اهداف تعیین شده اصلاحطلبان حکومتی چه بود و بعد شکست و پیروزی آن را بررسی کنیم
اصلاحطلبان حکومتی، طیف وسیعی را تشکیل میدادند. از حزب کارگزاران تا جبهه مشارکت، شاید بنظر چند خیابانی فاصله باشد، اما از لحاظ فکری شکافی عظیم وجود داشت. تازه در خود جبهه مشارکت هم، اختلاف عقاید بسیار گسترده بود. در نتیجه، هدفی که هریک از این بازیگران جبهه ۲ خرداد دنبال میکرد، بسیار متفاوت بود. سخت است چیزی به عنوان حدف واحد برای آنها مشخص کرد. پس اصلاحطلبان در کجا شکست خوردند؟ این برای من هنوز جای سوال دارد
حال اگر همان فرض اول را درست بگیریم که شکست در انتخابات، شکست اصلاحطلبان حکومتی بود، باید بپرسیم که آیا آن مصادف با شکست جنبش اصلاحات در ایران هم بود یا نه؟ قطعا این مسئله ضربهای بر روند این جنبش محسوب میشود. اما لزوما شکست نیست. حداقل شکست به معنی ازبین رفتن نیست. ضربهای خورده که باید هرچه زودتر به فکر چارهاش باشد. بنظرم برای بررسی همه جانبه این موضوع، نیاز به نوشتن حداقل ۳-۴ برابر آن چیزیست که دکتر علمداری آورده است.
در اینجا من نکاتی را در مورد مقاله ایشان بیان میکنم
بخش دوم مقاله ، فرض میکند که مردم به احمدینژاد رای دادند و بعد به ذکر دلایل میپردازد. من این استدلال را در مقالات دیگران هم خواندهام. بنظرم اینجای کار میلنگد. البته بگویم که من به هیچ عنوان جزو آن دستهای نیستم که معتقد به تقلب و این حرفها هستند. تقلب شده، شکی نیست، اما احمدینژاد لزوما به این خاطر انتخاب نشد. او انتخاب شد، چون آنهایی که باید رای میدادند که تغییری حاصل شود، رای ندادند. نظریه «مردم به احمدینژاد رای دادند» اشکال ساختاری دارد. رقابت اصلی انتخابات در مرحله اول بود، نه در مرحله دوم. آنجا بود که درواقع نماینده اصلاحطلبان وجود داشت. مقایسه نتایج مرحله اول و دوم، مقایسه سیب و پرتقال است. ببینید: در مرحله اول، مردم نرفتند رای بدهند. آنانی که رای ندادند، دقیقا کسانی بودند که اگر رای میدادند، به معین رای میدادند. آنها درواقع معین را تحریم کردند و نه انتخابات را. اینجا جاییست که میتوان دید آیا مردم به احمدینژاد رای دادند یا نه. وگرنه که در مرحله دوم، دلایل رای دادن به احمدینژاد، کند و کاو آنچنانی برای فهمیدن نمیخواهد. این فرض ، بنظر من غلط، قطعا به نتیجهگیری درست منتهی نمیشود
بخش ۱۳ مقاله ، از ضعف معین بعنوان رهبر سخن به میان میرود. البته من هم معتقدم که شخص معین، واقعا بدرد رهبری چنین حرکتی نمیخورد. جبهه اصلاحات آدمهایی بسیار تواناتر از او هم داشت. اما دو نکته را از یاد نبریم. اول آنکه حرفهای معین بسیار پیشروتر از سخنان خاتمی در خرداد ۷۶ بود. درست است که خاتمی هم نتوانست همه انها را اجرا کند. اما با هدف کاملتری که معین برای خود تعیین کرده بود، قطعا قدمهای بیشتری میتوانست بردارد. هرچند شاید آنها به سرعت مورد نظر مردم تشنه اصلاحات نمیبودند. دوم اینکه اصلاحطلبان بخاطر عبور از شورای نگهبان معین را انتخاب کردند. این بر کسی پوشیده نیست. شاید از لحاظ استراتژیک کاری صحیح بوده باشد
سخن را به همینجا کوتاه میکنم.مقاله مفصل ارائه شده دکتر علمداری، حاوی مطالب بسیاریست که نظر دادن درباره همه آن در این مختصر نمیگنجد. سعی میکنم در پستهای بعدی نکاتی بیشتر را در این مورد بیان کنم
طی هفتههای اخیر، دکتر علمداری در سلسله مقالاتی که در ایران امروز منتشر شد، به بررسی دلایل شکست اصلاحات در دوره خاتمی پرداختند. چهارشنبه گذشته هم سخنرانی به همین منطور ایراد کردند. به این بهانه، نکاتی را من در اینجا میآورم:
اول اینکه از نظر من، اصلاحات در جامعه ایران، روندیست غیر قابل برگشت. ممکن است در ظاهر زمانی کند یا متوقف شود، اما باز به پیش میرود. این جنبش شکست نمیخورد، هر چند ممکن است چند صباحی بجای صحنه سیاسی، در زوایای دیگر اجتماع فعال باشد. بعد اینکه، باید توجه داشت مقاله مورد بحث، به ،«علل شکست» میپردازد. در نتیجه مباحثی چون دستاوردهای دوره ۸ ساله زمامدادی خاتمی و این قبیل مسائل، گرچه بسیار با اهمیت اما، خارج موضوع است. این را گفتم که به خیل جماعتی که هرچه مشکل هست را برسر خاتمی میشکنند، نپیوسته باشم. با تمام انتقاداتی که به او دارم، اما دستاوردهای دوره ریاست جمهوریش را بخوبی میدانم و ارج مینهم. با توجه به این نکته انتقاداتی به بحث شکست اصلاحات دارم
از روزی که بحث چرایی شکست اصلاحات مطرح شد، نکتهای اساسی همیشه نادیده گرفته شده و یا حداقل باندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته. «اصلاحات» حکومتی، آن هم بتوسط آنهایی که در آن ۸ سال در این کار دخیل بودند، شکست خورد. تازه در اینجا هم باید شکست را معنی کرد تا اشتباهی در برداشت نباشد. اگر فقط ناکامی در انتخابات را در نظر بگیریم، البته که یک شکست بود. در غیر این صورت، بسیار نکته ظریفیست این مسئله شکست. واقعا باید دید که اهداف تعیین شده اصلاحطلبان حکومتی چه بود و بعد شکست و پیروزی آن را بررسی کنیم
اصلاحطلبان حکومتی، طیف وسیعی را تشکیل میدادند. از حزب کارگزاران تا جبهه مشارکت، شاید بنظر چند خیابانی فاصله باشد، اما از لحاظ فکری شکافی عظیم وجود داشت. تازه در خود جبهه مشارکت هم، اختلاف عقاید بسیار گسترده بود. در نتیجه، هدفی که هریک از این بازیگران جبهه ۲ خرداد دنبال میکرد، بسیار متفاوت بود. سخت است چیزی به عنوان حدف واحد برای آنها مشخص کرد. پس اصلاحطلبان در کجا شکست خوردند؟ این برای من هنوز جای سوال دارد
حال اگر همان فرض اول را درست بگیریم که شکست در انتخابات، شکست اصلاحطلبان حکومتی بود، باید بپرسیم که آیا آن مصادف با شکست جنبش اصلاحات در ایران هم بود یا نه؟ قطعا این مسئله ضربهای بر روند این جنبش محسوب میشود. اما لزوما شکست نیست. حداقل شکست به معنی ازبین رفتن نیست. ضربهای خورده که باید هرچه زودتر به فکر چارهاش باشد. بنظرم برای بررسی همه جانبه این موضوع، نیاز به نوشتن حداقل ۳-۴ برابر آن چیزیست که دکتر علمداری آورده است.
در اینجا من نکاتی را در مورد مقاله ایشان بیان میکنم
بخش دوم مقاله ، فرض میکند که مردم به احمدینژاد رای دادند و بعد به ذکر دلایل میپردازد. من این استدلال را در مقالات دیگران هم خواندهام. بنظرم اینجای کار میلنگد. البته بگویم که من به هیچ عنوان جزو آن دستهای نیستم که معتقد به تقلب و این حرفها هستند. تقلب شده، شکی نیست، اما احمدینژاد لزوما به این خاطر انتخاب نشد. او انتخاب شد، چون آنهایی که باید رای میدادند که تغییری حاصل شود، رای ندادند. نظریه «مردم به احمدینژاد رای دادند» اشکال ساختاری دارد. رقابت اصلی انتخابات در مرحله اول بود، نه در مرحله دوم. آنجا بود که درواقع نماینده اصلاحطلبان وجود داشت. مقایسه نتایج مرحله اول و دوم، مقایسه سیب و پرتقال است. ببینید: در مرحله اول، مردم نرفتند رای بدهند. آنانی که رای ندادند، دقیقا کسانی بودند که اگر رای میدادند، به معین رای میدادند. آنها درواقع معین را تحریم کردند و نه انتخابات را. اینجا جاییست که میتوان دید آیا مردم به احمدینژاد رای دادند یا نه. وگرنه که در مرحله دوم، دلایل رای دادن به احمدینژاد، کند و کاو آنچنانی برای فهمیدن نمیخواهد. این فرض ، بنظر من غلط، قطعا به نتیجهگیری درست منتهی نمیشود
بخش ۱۳ مقاله ، از ضعف معین بعنوان رهبر سخن به میان میرود. البته من هم معتقدم که شخص معین، واقعا بدرد رهبری چنین حرکتی نمیخورد. جبهه اصلاحات آدمهایی بسیار تواناتر از او هم داشت. اما دو نکته را از یاد نبریم. اول آنکه حرفهای معین بسیار پیشروتر از سخنان خاتمی در خرداد ۷۶ بود. درست است که خاتمی هم نتوانست همه انها را اجرا کند. اما با هدف کاملتری که معین برای خود تعیین کرده بود، قطعا قدمهای بیشتری میتوانست بردارد. هرچند شاید آنها به سرعت مورد نظر مردم تشنه اصلاحات نمیبودند. دوم اینکه اصلاحطلبان بخاطر عبور از شورای نگهبان معین را انتخاب کردند. این بر کسی پوشیده نیست. شاید از لحاظ استراتژیک کاری صحیح بوده باشد
سخن را به همینجا کوتاه میکنم.مقاله مفصل ارائه شده دکتر علمداری، حاوی مطالب بسیاریست که نظر دادن درباره همه آن در این مختصر نمیگنجد. سعی میکنم در پستهای بعدی نکاتی بیشتر را در این مورد بیان کنم