دوزخی

گویند که دوزخی بود عاشق و مست - قولیست خلاف دل در آن نتوان بست گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود - فردا باشد بهشت همچون کف دست

Wednesday, June 30, 2004

مجلس گدايان

اين مجلس هفتم، پس از سی و چند روز که از عمرش میگذرد، تنها بحث مهمی که درش مطرح شده، مواجب آقایان نماینده بوده. اینکه چه مدل ماشینی دریافت کنند و چقدر پول توجیبی بگیرند، برای ناهار ظهر چه چیز سفارش دهند، دستمال توالتشان ازگچه رنگی باشد، راننده بچه‌هایشان چکاره باشد، و هزار خرده‌فرمایش دیگر

این را میگویند مجلس مستضعفان!!!!!!!! گور پدر پدرسوخته اون بی‌همه چیزی که گفت مملکت رو باید داد دست یک مشت لمپن چاقوکش ، زحمت کش یا هر اسم دیگری که داره که بحث مجلسش بشود مانند بقال سر کوچه! کی گفته که چون مستضعف ظلم دیده، پس همه چیز را میفهمد و میتواند مملکت اداره کند؟ (تازه اگر مستضعف باشند ، اینها که در این ۳۵ سال، جای مستکبر را گرفته‌اند) این منطق از کجا در سر انقلابیهای سال ۵۷ آمده بود؟ آخه انقدر نفهم بودند در اول انقلاب که فکر میکردند مجلس هم مانند حجره آخوندها اداره میشه. نفهمیدند که مجلس جای سیاست گذاری کلان مملکت است ، نیاز به انسانهای درس خوانده و فهمیده دارد. نه آنکه در قانون اساسی ، شرط ورود به آن را داشتن سواد خواندن و نوشتن تعیین کنند

به هیچ وجه قصد ندیده گرفتن معایب حکومت استبدادی قبل از انقلاب را ندارم ، از دست نشانده بودن مجلسش هم خوب آگاهم ، اما حداقل در آنجا ، چهار نفر آدم تحصیل کرده وجود داشت که ظاهر را حفظ کنند. این بربرها، قدر یک جو شعور ندارند. همه چیز را مسخره کرده‌اند. بابا، شکایت پیش چه کس برم

Monday, June 28, 2004

فرق بعضی ایرانیان خارج و داخل کشور

معلوم نیست باید این را هم از معایب مهاجرت دانست یا آن را ناشی از ناکامی و ذره‌ای عقده

در میان ایرانیان غربت نشین (مانند همیشه تاکیید کنم که نه همگی آنها) برداشت من چنین است که هرگاه که خبر از بدبختی، مصبیت ، بلا وگرفتاری - طبیعی و یا غیرطبیعی - از داخل ایران به بیرون درز میکند، توگویی که در دل آنها قند آب میشود که : ببینید، این است نشانی از ناکارآمدی حکومت آخوندی . زمانی که حکایتی از موفقیتی برای ایران و ایرانی است ، که بوضوح دفعاتش به تعداد انگشتان دست هم نمی‌رسد، انگار که عالم در چشمان این هموطنان سیاه می‌شود. انگار که نه انگار که آنهایی که در داخل می‌زی‌اند، از آنها هستند ، پدر ، مادر ، خواهر و برادر آنانند . آنان که در زیر آوار زلزله جان می‌دهند، کسانی که در انفجار تانکر میسوزند، دخترانی که در شیخنشینها فروخته می‌شوند، جوانانی که در اعتراضات سرکوب می‌شوند ، هیچکدام دلشان را به رحم نمی‌آورد. کینه و نفرت و بلایایی که در طی این سالها بر سرشان آمده، دست بدست هم می‌دهند که عشقشان به میهن، تبدیل به تنفری کور شود. نمی‌خواهند ذره‌ای موفقیت را در ایران ببینند، نمی‌خواهند ببینند که در آنجا در زمان حکومت ملایان، کوچکترین قدمی بسوی آسایش و رفاه و پیشرفت بردشته شود تا بخودشان ثابت شود که راهی که رفته‌اند درست بوده

از آن طرف، انسانهایی که طی این سالها در داخل کشور تمام محدودیتها را تجربه کرده‌اند با تمام وجود خود و زیر فشار زندگی امید را در خود زنده نگه داشته‌اند، از یکطرف با استبداد مبارزه می‌کنند و از طرف دیگر، کوچکترین حرکتی بسمت بهبودی فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و یا سیاسی را ارج میگذارند و حمایت می‌کنند. می‌دانند که هدفشان چیست. از راه اصلی که همانا پیشرفت ایران است بسوی جهان مدرن، غافل نشده‌اند. درنتیجه نمی‌خواهند انتقام زندگی تباه شده خود را توسط حکومت استبدادی مذهبی ، از ایران و ایرانی بگیرند

نمی‌دانم که چرا باید آنقدر عقده و نفرت را در خود گسترش دهیم که سرانجام ، همه آنچه را که بخاطرش تمام عمر جنگیده‌ایم به کنار بگذاریم و فراموش کنیم. چرا باید قدرت تشخیص را آنقدر در خود ضعیف کنیم و یکبعدی شویم که نهایتا راه ترکستان را بپیماییم و از کعبه مقصود دور شویم . کاش می‌شد این هموطنان ذره‌ای غور می‌کردند در طرز نگاهشان به دنیا، به ایران و به آنچه پشت سر گذاشته‌اند. می‌دیدند روشهای دنیای متمدن امروز را و آنگونه که ماندلا ظلم را با انتقام جواب نداد، آنها هم طریقی نو برمی‌پیمویند. چه فرق می‌کند که محمدعلی ابطحی که آخوند است حرف حق را بزند و از آن دفاع کند یا آن دیگرانی که در حکومت نیستند و مخالف آنند. مهم این است که حرفها زده بشود و نتیجه مطلوب حاصل شود. گوینده در جهان امروز مطرح نیست. اساس سخن ارجح است

و باز هم همان حرف خیام که

قومی متفکرند در مذهب و دین
جمعی متحیرند در شک و یقین
ناگاه منادئی درآید ز کــــــــمین
کای بیخبران راه نه آنست و نه این

Friday, June 25, 2004

به کجا برم شکایت زین همه فریب و نکبت

مراسم شکر گزاری هم به اعیاد ملی ومذهبی اضافه شد

باز هم هادی خرسندی گل کاشت. بخوانیدش در اینجا


مرا درباره شيرينعبادي
کلامي هست قدري انتقادي

همه دانند مؤمن هست اين زن
مسلمان از نوک پا تا به گردن!!

گرفتار بلاتکليفي سر
سرش گاهي مسلمان گاه کافر

گهي ميزانپلي و پوش داده
گهي بيني لچک بر سر نهاده

گهي چون خواهران زينب است او
گهي از حيث سر لامذهب است او

چرا در ملک خارج بي حجاب است؟
چرا در داخله زير نقاب است؟

کسي که تکيه بر اسلام کرده
خودش را مسلمه اعلام کرده

بگويد روسري در دين ضروريست
و يا تحميلي آخوند و زوريست

حجاب او اگر از اعتقادست
چرا يک در ميان تنگ و گشادست؟

نباشد روسري گر انتخابي؛
اگر مايل بود بر بي حجابي؛

به داخل گر ندارد راه چاره؛
نکرده پس چرا يکبار اشاره؟

نگفته پس چرا يک دفعه، يک بار
که هستم زين لچک البته بيزار

وگر از روي ايمان ميگذارد
چرا در خارجه بر سر ندارد؟

اگر پوشاندن مو امر دين است
چرا پس پوشش ايشان چنين است؟

مگر اينکار تزوير و ريا نيست؟
مسلماني مگر جغرافيائيست؟

چرا خرداديان شد لعنت و هو
که رقصيده چرا در ساندياگو

به کاليفرنيا وقتي که رقصيد
مجازاتش چرا در شهرري ديد؟

بله دين است و در آن نيست ارفاق
ندارد حکم دين ييلاق و قشلاق

مگر اينکه يکي آيد درين بين
مسلمان باشد اما ذوحياتين

کند در ملک خارج حفظ ظاهر
که دين ما بود عين جواهر

به داخل طبق دستور خليفه
لچک بر سر عيال است و ضعيفه

اوائل من خوشم ميآمد از او
که حل کرده به خوبي مشکل مو

ولي از بس که کرد اسلام اسلام
به شک افتاده ام از او سرانجام

که کار اصلي اش تبليغ دين است
علي دائي تيم مسلمين است

دل ما ميبرد با زلف و کاکل
به لائيتيسه ما ميزند گل

تو گوئي قدرت از مذهب گرفته
نوبل از حضرت زينب گرفته

Thursday, June 24, 2004

تفسیر کردن وقایع تاریخی کاری بسیار دشوار است. به مرور زمان و با آشکار شدن نتایج اعمال، قضاوت آسانتر می‌شود.از دیروز که سازمان جاسوسی آمریکا، اسناد بیشتری را از وقایع کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ علیه حکومت ملی دکتر مصدق افشا کرد، بنظر می‌توان بدیده دیگری نیز در جریانات آن سالها نگریست

بی‌تردید آمریکا باعث و بانی آن کودتایی که سلطنت طلبان انقلابش می‌خوانند بوده. همانطور که از این مطالب برمی‌آید، آمریکا برای جلوگیری از ادامه حکومت ملی و همچنین قدرت گیری توده‌ایها این برنامه‌ریزی را انجام داده تا بدانجا که جنای چریکی راه بیندازد

همیشه در طی سالیان گذشته، حزب توده محکوم به عدم حمایت از دولت ملی شده در آن بحران. دراینجا قصد آن نیست که کارنامه آنها بررسی شود. فقط و فقط این نکته در ذهن می‌آید که شاید آنها با تشخیص دادن عواقب درگیری مسلحانه در آن شرایط و مضراتش برای ایران و جلوگیری از تقسیم شدن ایران، اقدامی نکردند . شاید همه در این سالها اشتباها آنها را مقصر دانستند در پیروزی کودتا و شـــــــــــاید

نمونه بارز به گه‌خوردن افتادن حکومت اسلامی ، همین قضیه ملوانهای انگلیسی است. طبق معمول یک کاری کردند و هز رهبر تا دربون دفتر لاریجانی نطق کردند که اسلام به فلان رفته که اینها در آب یک رودخانه یک متر کج رفته‌اند. پس آنها را اعدام کنید، سفارت را ببندید و غیره

البته این اسلام و مخصوصا مرزهای ایــــران فقط بهانه بود. هدف اصلی، معامله این گروگانها با چاقوکشهای سپاه بود که در عراق به اسارت درآمده‌اند. درواقع همش بازی بوده

بعد که دیدند اربابشان - انگلیس - یک تشر زد که بچه! خفه شو! حرف گنده‌تر از دهنت نزن! من خودم تو رو درست کردم، تو که نمیشه مثل بن‌لادن برام گنده‌گوزی کی! خلاصه آقایان از بالا تا پایین به ... اقتادند و اعلام کردند که گروگانها را آزاد می‌کنند

این هم نشان دیگری از ضعف حکومت اسلامی در برابر زور خارجی. همانطور که قبلا نوشتم، زورشان فقط به مردم ایران می‌رسد که بی‌پناه در چنگالشان اسیرند. شاید بهترین راه برای رهایی، فشاری یکدست از طرف مردم باشد بر آخوندهای حاکم

Tuesday, June 22, 2004

جمهوري اسلامی کاری بلد نیست جز ممنوع کردن. تازه دستش از خارج کوتاه است و بله قربان گوی آنها ست، عقده‌اش را سر مردم خالی میکند. تمام این ۲۵ سال، هر خبری بوده حاکی از اعمال ممنوعیت بر عملی بوده و محدودیت در حقوق طبیعی مردم. توگویی که دین اینان جز محدودیت را نمی‌فهمد (البته فکر کنم هر دینی اینگونه است، یعنی محدودیتهای انسانها را مشخص میکند در کارهای روزمره، به همین دلیل است که دین نباید الگوی حکومتی قرار گیرد) و این چنین است روزگار ما

خبر جدید را بخوانید از ممنوعیت مصرف قليان در اماکن عمومی ايران

واقعا میخواهند مردم را بکنند مانند خودشان که فقط در خلوت آن کار دیگر بکنند و در میان یکدیگر جانماز آب بکشند

واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر می‌کنند

اين مسئله امام زمان که اخيرا راه افتاده هم هز اون داستانهاي خنده‌دار است. يه مشت دیوانه تو عراق و شهرهای ایران پیدا شدند و جو زده، ادعا میکنند که فلان کسک، نمی‌دونم نایب امام زمان هست یا خودش امام زمان . خلاصه از این اراجیف

جالبیه قضیه اینه که در ایران هر موقع که از این کیسها پیش اومده، طرف رو گرفتن و ترتیبش رو دادن. سوال من اینجاست که فرضا اگر طرف ادعایش حقیقی باشد و با امام زمان رابطه داشته باشد، یا اصلا خودش امام زمان مسلمانان باشد، چه کسی مسئول رد یا قبول اوست؟ یعنی به تشخیص چه کسی امام زمان شناخته میشود؟ آیا ولی فقیه باسد او را تایید کند؟ یا مشکینی که ادعا میکند اسمی کارمندان مجلس هفتم را به تایید آقا رسانده؟ چه کس تخصصش تشخیص آل محمد است

نکته دیگر اینکه اید ۷۰-۸۰ نفر را در قم و قزوین دستگیر کردند، اما مشکینی و امثال او را که ادعا میکنند که با خدا و پیغمبر و امامان رابطه عاشقانه دارند (آخه همیشه شبها به دیدنشان نایل میشوند) کاری ندارند که هیچ، تایید هم میکنند. واقعا سوال من این است که کسی میتواند باور کند که بر فرض درست بودن چنین خرافاتی، این آقای امام زمان ، حتما در ایران ظاهر میشود و حتما هم سر از زیر عبای آخوندها در می‌آورد؟‌ چطور عقل ذوب شدگان در ولایت عظمی به این جا هم قد نمی‌دهد؟ (البته آن عده معدودی که برای جیبشان چفیه نمی‌اندازند) پس مگر همان قرآن را نمی‌خوانند که تلویحا نوشته که اگر چشمتون رو باز کنید، همه چیز رو می‌بینید (خوب رفتم بالای منبر و مثل آخوندها از قرآن مثال میارم ها... ما رو باش!) در کار این جماعت هرروز بیش از پیش حیرت می‌کنم

Monday, June 21, 2004

بالاخره مثل اینکه قرار شده تولید پیکان رو متوقف کنند. حالا آدم نمی‌دونه که باید احساس شادی کنه یا ناراحتی. بعد از ۴۰ سال تولید این خودرو در ایران، که زیربنای صنعت امروز ما هم بوده، آدم بجور احساس رفاقت می‌کنه با این ابوطیاره. ولی خوب خیلی کشورهای دیگر و مردمان دیگر هم همین حس رو تجربه کرده‌اند. دلیلی ندارد که بخاطر احساس اینچنینی، مملکت را به درجا زدن واداریم

اما بدی قضیه اینه که جناب آقای وزیر که قرارداد توقف تولید پیکان را امضا کردند ، امر فرمودند که اسم باشگاه پیکان رو هم به سمند تغیر دهند. این دیگر از آن کارهایی ست که از مدیران جمهوری اسلامی برمی‌آید و بس. پیکان یادگاری از خیامی‌ست. کسی که عملا پدر خودروسازی و شاید صنعت امروز ما باشد. نگاه داشتن یاد و خاطره چنین انسانهایی نه تنها خوب است که لازم تیز هست. می‌توان آن را سرمشق قرار داد برای پیشرفتهای آینده

افسوس که در این ملک ، همه آنان که دلسوخته هستند ، زود از یادها می‌روند

Sunday, June 20, 2004

واپسین روز بهاران بیاد کشتگان ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ خواندنی ست . بیانگر گوشه‌ای از تاریخ ایران است

واپسين روز بهاران ١

واپسين روز بهاران ٢

Saturday, June 19, 2004

باز هم وحشيگري اين مسلمانها در عربستان، حال و حوصله نوشتن رو گرفته. آخه تا کي ما بايد از اين حوادث ببينيم و بنويسيم؟ ميشد بجای این حوادث، خبر از خوشی و دوستی انسانها بدم

بیچاره مهندس بدبخت رو لابد دوباره سرش رو بریدن و افتخار هم میکنند که برای خدا سر بنده‌اش را بریدند

حماقت تا به کجا

Wednesday, June 16, 2004

این اورکات هم عجب دنیای جالبیه. ادم بیش از پیش احساس میکنه که دنیا خیلی کوچیکه. از این کوچه که میری تو اون یکی، میبینی که ای دل غافل. آدمهایی رو که فکر نمی‌کردی اسم همدی رو شنیده باشند، با هم کلی رفیقند

امیدوارم یجوری بشه ما خدای ناکرده با سعید امامی فامیل نشیم

Tuesday, June 15, 2004

ببینید، من که واقعا به اینکه خر تو دنیا (همه جا) زیاده هر روز معتقدتر میشم. آخه این خبر رو بخونید

دختر وليعهد هلند كه قرار است در آينده تاج و تخت مملكت هلند را به ارث ببرد همين ديروز غسل تعميد شد. در مراسم غسل تعميد او خانواده هاى سلطنتى از كشورهاى همسايه و اروپايى شركت دارند...آبى كه با آن او را غسل تعميد داده اند را از رود مقدس اردن آورده اند. در تاريخ آمده است كه حضرت عيسى بن مريم(ع) را نيز در آب هاى همين رودخانه غسل تعميد داده اند. براى مبارك بودن اين آب، خانواده سلطنتى مقدارى از آب اين رود را از كشور اردن در آسيا آورده اند تا كودك شان با آن متبرك شود

یه آدم عاقل اینو بخونه ، چه نتیجه‌ای میگیره؟ غیر اینه که اینها هم برای خر کردن مردم از این کارها میکنند؟ البته قبول دارم که این موضوع به اسفباری سخنان اون جن گیره رییس خبرگان نیست. خدا پدر اینا رو بیامرزه که شکنجه و آزار نمی‌دن ملت رو، مانند جمهوری اسلامی

Monday, June 14, 2004

مطلبی شهرام فرهنگی نوشته است در شرق در باره چه. فارغ از رد یا قبول روشهای قهرمان مقاله، بخواندنش می‌ارزد . در قسمتی از آن نوشته

من اعتقاد دارم نبرد تنها راه كسانى است كه براى آزادى خود مى جنگند، من به پيمان خود عمل مى كنم. بعدها ممكن است بسيارى از آدم ها مرا يك ماجراجو خطاب كنند. اين دروغ نيست، من يك ماجراجو هستم اما از نوعى ديگر. از آنهايى كه براى اثبات ايمانشان زندگى را به بازى مى گيرند. ممكن است زندگى من در اين مسير به پايان برسد، من دنبال مرگ نمى گردم اما احتمال رويارويى با آن وجود دارد. پس شايد اين آخرين خداحافظى من باشد. حالا يك تمايل شديد كه من آن را با شور و شوق يك هنرمند صيقل داده ام، پاهاى لرزان و ريه هاى خسته ام را استوار نگه مى دارد. من مى روم. گه گاه اين فرمانده كوچك قرن بيستم را ياد كنيد و از پسر ياغى خود بوسه اى را بپذيريد

ببین یارو چی گفته که تصحیحش این چرندیات از آب درآمده

ايسنا: حجت الاسلام حسين مشكينى فرزند رئيس دفتر آيت الله على مشكينى با اشاره به اظهارات آيت الله مشكينى در نماز جمعه قم در تبيين منظور ايشان از آن سخنان گفت: طبق روايات اهل بيت (ع)، از هر شب قدر تا شب قدر ديگر ليست حوادث و وقايع جهانى كه از جمله نصب و عزل هاى مختلف كشورى مى باشد توسط فرشتگان به حضور اقدس حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا له الفدا عرضه مى گردد و آن حضرت آنچه را كه بخواهند امضا يا رد مى كنند و آيت الله مشكينى نيز روى حسن ظنى كه به انتخاب شدگان مجلس هفتم داشته اند، در نماز جمعه آرزو كردند كه انشاء الله انتصاب آنها مورد رضايت آن حضرت قرار گرفته باشد. انشاءالله حسن ظن درباره آنها تحقق يابد و خلاف آن عمل نشود

Sunday, June 13, 2004

همیشه از دوران مدرسه برایم سوال بود که چرا اسم پدر محمد پیغمبر، عبدالله است؟ مگر در زمان عبدالمطلب الله‌ی وجود داشته که نام فرزندش را پسر الله گذاشته! (البته سوال خیلی مهمی نبود که زیاد بدنبال جوابش بگردم). خلاصه این مطلب ماند تا چندی پیش جوابش را یافتم. برای من که جالب بود

در کعبه قبل از اسلام، بتهای مختلفی وجود داشت. مهمترین این بتها نزد مردم، الله نام داشت. محمد پس از ادعای پیغمبری، اسم خدای خودش را به نام بت بزرگ، یعنی الله انتخاب کرد. سپس با وامگیری از دیگر ادیان سامی مانند یهودیت و مسیحیت ویا زرتشتیت ، و افزودن فرامین جدیدتری آن را تکمیل کرد. مثلا نماز ۵ نوبت در روز، میراث زرتشتیت و آیین خورشید پرستی است . آنها روزی ۵ مرتبه به سمت خورشید نماز میگذاشتند. محمد با راهنمایی سلمان فارسی (روزبه - شاهزاده ایرانی پیرو آیین مزدکی) آن را تغییر داد و جتهش را بسمت خانه الله (همان بت بزرگ ) چرخاند

از آنجا که او چیزی از مذاهب آسیایی مانند بودیسم نشنیده بود، اثری از آنها را در دین اسلام نمی‌توان یافت

Tuesday, June 08, 2004

در خبرها بود که شیطان پرستی در ایتالیا به مسئله بزرگی تبدیل شده و دولت درپی آن است که راه‌ حلی برای آن بیابد. زیرا که قتلهای در بین معتقدان به شیطان رو به افزایش است. این جماعت ، که خود به دسته‌های متعددی تقسیم میشوند، عمدتا معتقدند که باید شیطان را پرستید. معنایش آن است که با کمی بالا و پایین، آنها معتقدند که باید مرزهایی را که در اجتماع بعنوان حد کارهای رایج گذاشته شده، شکست

این مسئله البته اگر بشکل معقولش باشد شاید خودش عامل پیشرفت انسانها شود. اما بشکل مورد نظر شیطان پرستان، فقط باعث انحطاط است. کارهایی از قبیل خودآزاری، مصرف مقادیر زیاد مواد مخدر، سکس نامتعارف، قتل پیروان و کارهایی از این دست، برایشان عبادت محسوب میشود

من اما این مورد را هم از همان زاویه همیشگی پرستیدن و پرستش می‌نگرم. نمیتوانم درک کنم که چرا انسانها همیشه بدنبال چیزی هستند برای پرستیدن. مگر زندگی بدون بودن کسی که بخواهی راضیش کنی ممکن نیست؟ مگر انسان بودن هدف کمی ست که باید حتما اشکال مختلف خدا را به آن اضافه کرد. جدا انسانها اگر فقط در طول ۷۰-۸۰ سال زندگیشان سعی کنند که انسان باشد، دیگر نیازی برای پیدا کردن هدفی دیگر احساس نمی‌کنند. حال آن هدف بت باشد، خدا باشد، شیطان باشد و یا هر چیز ماوراء طبیعی دیگر

بنظر من احساس نیاز آدمیان به چیزی فراتر از ذهن، فقط و فقط ناشی از دو مورد است. اول آنکه راه زندگی را و راه شادی را گم کرده اند. دوم هم ترس از ناشناخته‌هایشان است. این دومی را البته من دلیل اصلی میپندارم. نیازی نیست که بسالیان دورودراز نظر کنیم. همین امروز مسائلی مانند کسوف و زلزله ، که تازه دلایلشان هم شناخته شده هستند، انسانها را بخواندن نماز وحشت وامیدارد. یعنی در مواردی که علل وقایع طبیعی مشخص نیست و یا کاری از دست انسانها بر نمی‌آید، به سوی چیز ناشناخته‌ای روی میآورند ، شاید که آن حفظشان کند. در گذشته، مسائل روزمره‌ای که همین امروز بعلت پیشرفت دانش بشری برای ما پیش پا افتاده هستند، آیات خدا بودند برروی زمین

موردی کوچکتر از این ضعف را میتوان در وجود منجی در بیشتر ادیان هم مشاهده کرد. ظلم حاکمان و قهر طبیعت، همیشه این فکر را بوجود آورده که کسی پیدا میشود و بساط این ظلم را برمیچیند. کسی هست که ما را برهاند

مسئله ناتوانی درمقابل طبیعت حتی درکتابهای دینی مدارس هم به ما بعنوان یکی از عدله وجود خدا تدریس میشد. گفته میشد که خدا آنست که در زمانی که در قایقی در دریا در حال غرق شدن هستی، یادش میکنی. بعنی درنهایت عجز ،‌آن چیزی که می‌بینی، کسی است که ترا نجات دهد. حال اگر فقط شناکردن بلد باشی، آنجا هم خدا را نمی‌بینی

بطور کلی اگر به مسئله پرستش بنگریم، قاعدتا کسی یا چیزی پرستیده می‌شود که از نظر ما توانایی کارهای خارقالعاده دارد. یعنی همیشه احساس میکنیم که کاری که من نمی‌توانم انجام بدهم را کسی دیگر برش تواناست. این باز نشان میدهد که ضعف انسانها باعث بوجود آمدن حس پرستش در آنها میشود. البته منظورم این نیست که آنهایی که چیزی را می‌پرستند در مقابل آنها که نمی‌پرستند ضعیف هستند. مقصود آن است که ضعف نوع بشر و جهلش در مقابل طبیعت چنین حسی را در او بوحود می‌آورد (مانند مثال بالا) . بعضی اما سعی میکنند بدنبال پاسخ سوالاشان بروند بجای آنکه ناتوانی خود را به توانمندی موجودی ناشناخته نسبت دهند

خلاصه آنکه این دوستان شیطان پرست هم مانند خیلی‌ها ، راه خانه را گم کرده‌اند

Sunday, June 06, 2004

قومی متفکرند در مذهب و دین
جمعی متحیرند در شک و یقین
ناگاه منادئی درآید ز کــــــــمین
کای بیخبران راه نه آنست و نه این


*************

گاویست برآسمان و نامش پروین
گاویست دگر نهفته در زیر زمـــین
گر بینائی ، چشم حقیقت بگشا
زیر و زبر دو گاو مشتی خـــر بیـن

Saturday, June 05, 2004

این قضیه احمد چلبی هم خیلی جالبه. البته اون قسمتیش که به ایران بر میگرده. طرف یه رابطی داشته در اطلاعات آمریکا که بهش خبر میده که آنها موفق شدن کدهایی که ایران استفاده میکنه برای فرستادن رمز رو بخوانند. چلبی هم این خبر رو میگذاره کف دست مامور اطلاعات ایران در عراق - همون خلیل نعیمی که بعدا ترورش کردند

اون مامور خنگ هم میره با همون کدها، خبر رو مخابره میکنه تهران!!!!!!!! وای از این مامورین جمهوری اسلامی. آخه آدم باید چقدر خر باشه(بلا بست خر) یارو یعنی انقدر هم حالیش نبوده. انوقت مامور اطلاعات بوده در عراق. اینها فقط بلدند داخل ایران مردم را تحت فشار بگذارند. اما بعد از ۲۵ سال هنوز کارهای اولیه رو یاد نگرفتند. واقعا که معلوم نیست کی داره این مملکت رو میچرخونه که متخصصانش اینگونه‌اند

خیلی دوست دارم ببینم از این جمعیتی که در ایران منم منم میکنند و ثبت نام میکنند برای عملیات انتحاری ، که میدانند خودشون رو مسخره کردند، چند نفرشون واقعا جرات می‌کنند برن و به خودشون بمب ببندند

حالا برای اینکه احتمالات رو هم درنظر بگیریم، من فکر نمی‌کنم بیش از نیم تا یک درصدشون جرات چنین غلطهایی داشته باشند(تازه اون هم از روی کله خری!). اینها همیشه بلدند فیلم بازی کنند. قکر کردند این کار هم مثل اون شعارهای الکی که همیشه میدهند. بدبختها نمیدونند که این توبمیری از اون توبمیریها نیست. مثلا همین نماینده مجلس که ثبتنام کرده. انقدر دلم می‌خواد که اون رو بفرستن بینم جراتش رو داره یا نه

این شیعیان همیشه اهل مکر و ریا بودند. این کارشان هم مثل همانهاست. بالاخره بن‌لادن شدن هم عرضه میخواد. کار هر عمله‌ای نیست که یابو


Thursday, June 03, 2004

بی‌خبری از اوضاع

این دوستان مقیم اجباری ولایت غربت، هنوز جدا در حال و هوای اول انقلاب بسر می‌برند. مثلا هنوز در صحبتهایشان و مقالاتشان حرف از گزینش در ورودی دانشگاه‌ها می‌زنند

والا، ما که از همگان هم بی‌خداتر بودیم، چه رسد به اعتقاد به حکومت. رفتیم دانشگاه - از نوع سراسری - شلوغ پلوغ هم به اندازه قد و قوارمون کردیم. کسی هم گزینشمون نکرد.

نمیخواهم بگویم که در ایران گل و بلبل است و همه آزاد هستند و از این حرفها. منظورم این است که واقیت را اگر آنطور که هست بشناسیم و منتقل کنیم ، بیشتر بکار می‌آید تا تاریخ را بعنوان شرایط فعلی بخورد مردم بدهیم. با درجا زدن در سال ۵۷، از درک شرایط فعلی عاجز می‌شویم و نمی‌توانیم تاثیرگذار باشیم. این دوستان باید بفهمند که درست است که در ایران محدودیتها فراوانند، ولی شرایط با قبل فرق کرده و برخورد مناسب خود را میطلبد. نسخه‌های قدیمی دیگر زمانشان سرآمده

Wednesday, June 02, 2004

دشمن انسانیت

بنوشته روزنامه شرق ، نماينده زن تهران در مجلس هفتم گفت: زنان اصولگراى مجلس هفتم، مخالف الحاق ايران به كنوانسيون منع هرگونه تبعيض عليه زنان هستند.فاطمه آليا، نماينده تهران در مجلس هفتم با بيان اين كه فراكسيون زنان مجلس هفتم برروى لايحه الحاق ايران به كنوانسيون منع تبعيض عليه زنان كار كارشناسى مى كنند، تصريح كرد: بسيارى از خانم هاى مجلس در اين زمينه صاحب نظر هستند، اما الحاق به اين كنوانسيون را قبول ندارند.

این دارودسته در خدمت عقبمانده‌ترین قشر حاکمیت ایران هستند. به این دلیل نمی‌خواهند ایران به کنوانسیونها بپیوندد که بتوانند همچنان زنان را توسری خور نگه دارند. این خانمهای شهرنویی دیروز و محجبه امروز، هنوز هم کارچاق کن رییسانشان هستند. فرقش در این است که امروز این روئسا کتشلواری شدند و صیغه میخوانند که دل آل زهرا بدرد نیاید

گویند که دوزخی بود عاشق و مست
قولیست خلاف، دل در آن نتوان بست

گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
فردا باشد بهشت همچون کف دست

زلزله‌ی تهران: احتمال کمی که نگران‌کننده است

این نوشته حسین درخشان هست. اما چون واقعا مهمِ ، با اجازه اینجا میگذارمش

اين طور که به نظر می‌رسد، احتمال آمدن زلزله‌ای در چند روز آينده در تهران از هميشه بالاتر است.

من که چيزی از علم زلزله‌شناسی نمی‌دانم، ولی دوستانی دارم که در رشته‌هايی نزديک‌تر به اين موضوع در بهترين دانشگاه‌های دنيا درس خوانده‌اند و آنها هستند که می‌گويند تيم دانشگاه شريف و به طور مشخص دکتر رحيمی‌تبار کارش خيلی درست‌تر از اين حرف‌هاست که بخواهد الکی از روی شکم حرف بزند و مردم را بترساند. اگر او چنين احتمالی را درباره‌ی زلله‌ای در تهران داده، نبايد آن را سرسری گرفت.

مهدی يحيی‌نژاد، که از المپيادی‌های فيزيک ايران است و الان در دانشگاه ام.آی.تی دارد دکترای فيزيک می‌گيرد، يکی از چند دوستی است که اعتبار علمی دکتر رحيمی‌تبار را تاييد می‌کند:

دکتر رحیمی تبار از دانشکده فیزیک شریف دکترای خود راگرفته است. او تنها در سه سال گذشته بیش از ده مقاله در مجلات بسیار معتبر فیزیک دنیاهمچون فیزیکال ریویو لتر چاپ کرده است. تخصص اصلی او در فیزیک ماده چگال، آشوب وفیزیک آماری است. او سالها در مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات که شاید آنرا می توان معتبرترین مرکز غیر دانشگاهی کشور نامید مشغول به تحقیق بوده است.

او در مقاله های اخیر خود روشی در کشف سیگنال در امواجی که به ظاهر نویز بنظر می رسند، ارایه داده است. ظاهرا او از همین روش برای پیش بینی چند زلزله در دقایق کوتاهی قبل از آن استفاده کرده است. اما از آنجایی که این کار هنوز در جایی به چاپ نرسیده در مورد درستی یا دقت آن نمی توان قضاوتی ارایه داد.

اینطور که گفته می شود اخیرا او بر مبنایی روش دیگری که گزارش روش در مقاله‌ی کوتاه ونسبتا مبهمی آمده است، ادعا می کند که احتمال آمدن زلزله در آخر این هفته وجود دارد. (البته کسی بطور مستقيم اين را از دکتر رحيمی‌تبار نشنيده، ولی ظاهرا اين را جايی گفته يا نوشته است. کاش در ايران بودم و می‌شد اين را خودم چک کنم. کسی خبری ندارد؟)

مهدی اضافه می‌کند:

اگر این ادعا از یک شخص عادی آمده بود، آنرا نمی شد چندان جدی گرفت ولی اکنون که یکی از بهترین فیزیکدانان جوان ایران چنین احتمالی را پیش بینی میکند از آن نمی توان براحتی چشم پوشی کرد. نکته این است که با احتمال مواجهیم ولی اگر با این احتمال ده درصد هم باشد به هزینه آن می ارزد که از تهران برای چند روز آینده دور شد.

مهدی هرچند در مورد فیزیک ماده چگال اطلاع دارد و می تواند بر اهمیت و صحت کار دکتر رحیمی تبار در اين زمينه گواهی دهد، اما برای محکم‌کاری می‌گويد که از زلزله چیزی نمیداند و عقيده دارد که کسی به اعتبار رحیمی تبار اگر واقعا به احتمال وقوع زلزله باور نداشت موقعیت و اعتبار خود را به خطر نمی‌انداخت.

من هم گمان می‌کنم که احتمال اين زلزله هرچقدر باشد عقل سالم حکم می‌کند که آدم خودش را برای آن آماده کند. (راه‌های آماده شدن برای زلزله‌ی تهران را هم چند روز پيش شرق چاپ کرده بود) شما هم بد نيست آن را بخوانيد و به آن عمل کنيد.

با اين همه خدا کند اتفاقی نيفتد و اين چند روز آينده به خوبی و خوشی بگذرد. ولی مشکل اين جاست که حکومت ايران به دليل ترسی که بخاطر امنيت داخلی دارد، ممکن است حتی اگر به قيمت جان مردم هم شده، اطلاعاتی را از آنان مخفی کند. ولی ما که پدرو مادرمان داخل همان تهران روز و شب می‌گذرانندمان نمی‌توانيم درباره‌ی چنين موضوع مهمی ملاحظات سياسی را بهانه کنيم و هشدار ندهيم. اگر چيزی نشود که چه بهتر، ولی اگر بشود و ما هشدار نداده باشيم، هرگز خودمان را نمی‌بخشيم.

Tuesday, June 01, 2004

آينده نگری

در این سالهای بعد از انقلاب، اگر خوب دقت کنیم، می‌بینیم که علی‌رغم قانون گذاریهای پی در پی مشکلات اساسی کشور هیچگاه بدرستی مورد درمان قرار نگرفته است. این مسئله را من به دو دلیل میدانم

اول آنکه بدلیل شرایط بوجود آمده پس از انقلاب (شرایط انقلابی) و پس از آن مسئله جنگ، به مشکلات کشور همیشه بصورت مقطعی نگاه شده. منظور از نگاه مقطعی، رفع معضلات کنونی است بدون برنامه ریزی صحیح و سیاست گذاری قبلی. این عامل با یک نگاه به پدیدههای پس از سال ۵۷ کاملا عیان است. همیشه هیات حاکمه بدنبال حل مشکلات جاری کشور بوده و هیچگاه به این فکر نیفتاده که یک برنامه ریزی کلان انجام دهد. تازه از زمان رفسنجانی هم که شروع شد به نوشتن برنامه‌های اقتصادی ۵ ساله، آنها چیزی نبودند بجز یک مشت حرفهای تکراری و نامعقول و غیر واقع بینانه در مورد صدور انقلاب ناب محمدی و افزایش خیالی سرمایه گذاری خارجی. کارهایی هم که تا به امروز انجام شده، عمدتا از روی طرحهای زیربنایی است که در رژیم سابق در زمینه های اقتصادی (عمدتا نفت و گاز) و مطالعات جامع زیست محیطی و از این دست برنامه ریزی شده بود. این طرحها هم اغلب بدلیل گذشت بیش از ۳۰ سال از آن زمان، با شرایط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کنونی کشور همخوانی ندارند. از این رو استفاده از آنها در زمان حال، بمقدار زیادی غیر کارشناسی و نتایجش نامطلوب است. نمونه آنها را می‌توان در پروژه‌هایی مانند فرودگاه جدید تهران، پروژه‌های جامع منابع آب و مسائل نفتی بوضوح مشاهده کرد.

دومین دلیل حرکتهای بی برنامه اقتصادی-اجتماعی این سالها، عدم بهره‌مند بودن مدیران و سیاست گذاران کشور از دانش و تخصص کافی در این زمینه بوده است. بجد میتوان گفت که سیاست گذاری کلان در جهان کنونی نیازمند تخصص است. کسانی باید این مهم را انجام دهند که اولا علمش را کسب کرده باشند و دوم اینکه موقعیت را فراتر از شعارها و فحاشی سیاسی، بخوبی درک کرده باشند. متاسفانه مدیرانی که پس از انقلاب بر سر کار آمدند، هیچکدام از این دو خصلت را نداشتند. آنها عمدتا افراد جوان و بی‌تجربه بودند و هیچکدام هم متخصص سیاستگذاری کلان نبودند. عمدتا مهندس بودند و معلوم نیست چرا در کشور ما باب شده که مهندسان توانایی مدیریت و مخصوصا از نوع کلان آن را دارا هستند؟ چگونه از پس فرمولهای ریاضی و اویلر و برنولی و تنش و کرنش میتوانند برای آینده مملکت برنامه‌ریزی کنند، کسی نمی‌داند.

این مسئله ضربه بزرگی را بر پیکره برنامه‌ریزی در ایران وارد کرد. مصوبات مجلس یکسال پیاز را گران می‌کند و یکسال سیب‌زمینی را. یک روز واردات فلان چیز آزاد است و روز دیگر نیست. امسال میتوانی فلان چیز را تولید کنی و صادر کنی، سال دیگر به این جرم در زندانی. هیچ چیز معلوم نیست. نمیتوانی کوچکترین برنامه‌ریزی برای آینده را متصور باشی. کشور با گذشت ربع قرن، هنوز وضعیتی نامتعادل و بحرانی دارد. جالب اینکه نکردند حداقل یک مسیر را تا انتها طی کنند و نتیجه را ببینند. همیشه قوانین ضد و نقیض تصویب شده اند. این حتی روش سعی و خطا را هم که ممکن بود بجایی برساند عملا خنثی کرد

مواجه شدن مقطعی با حوادث طبیعی نیز از همین نقص حکومت ناشی میشود.با زلزله که عملا در ایران باید در دستور کار هر دولتی قرار گیرد، هیچگاه برخورد درستی نشده. همیشه در همان چند روزی که زلزله آمده، دست گدایی بسوی این و آن دراز کردند و پس از کوتاه مدتی، آن را فراموش کردند تا طبیعت دیگر بار سیلی بنوازد و آنها را بیدار کند. تهران را آنقدر گسترش بینظم دادند که امروز تقریبا هیچ راهی برای رهانیدن آن از خطری که تهدیدش می‌کند ، نیست. بلندترین برجها با پرداخت رشوه به کارگزینی شهرداریها دقیقا روی گسلهای نیاوران و زعفرانیه ساخته شد. خطوط آب و برق و گاز از همین گسلها عبور کرد و کوچه‌های تنگ و کوچه‌باغی را معبر خود نمود. هیچکس هم نپرسید که در روز واقعه این همه خطر در کنار هم را چه‌ کسی خریدار است؟ نشسته‌اند به انتظار و فقط با پشت گوش اندازی، صورت مسئله را مانند هزاران درد دیگر مملکت ، پاک می‌کنند که آمریکای جهانخوار نداند که ما در چه مصیبتی بسر می‌بریم. غافل از آنکه اولین لرزش زمین را سازمانهای آمریکایی از کیلومترها آنطرفتر ثبت می‌کنند. کاری که ما با آن همه دک و پز و سازمان و دفتر و دستک، در محل حادثه قادر به انجامش نیستیم

از این دست مشکلات در همه حوزه‌هه وجود دارد. مسائل جوانان و افزایش جمعیت، ایجاد اشتغال، صنعت، واردات و صادرات، محیط زیست، مسائل فرهنگی . اجتماعی و هزاران هزار مورد دیگر که بحث درباره هرکدام کتابی قطور میشود. این مسائل قابل حل نخواهد بود مگر به همت همه متخصصان که توانایی انجام آن را دارند. البته پیش از آن نیازمند آنیم که حکومت شرایط را بفهمد و فارق از شعاردادنهای توخالی، بفکر حل معضلات باشد و یاری همه را بطلبد .صدالبته هم که امنیت را برقرار کند که آنهایی که به همکاری می‌آیند، سر از حجره سعید مرتضوی و امامی و نهایتا آن دنیا در نیاورند